دستور
licenseمعنی کلمه دستور
معنی واژه دستور
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- گرامر، نحو 2- امر، تحكم، حكم، فرمايش، فرمان 3- آيين، روش، ضابطه، قاعده، قانون 4- ترتيب 5- وزير 6- برنامه | ||
متضاد | نهي | ||
انگلیسی | order, rule, behest, injunction, direction, formula, program, permission, brief, regulation, programme, say-so, recipe | ||
عربی | طلب، أمر، رتب، نظم، طلب في المطعم، وصف دواء، أدار، ترتيب، النظام، نظام، تعليمات، إذن، فرض، طلب تجاري، نقابة، رهبنة، أخوية، طبقة، أمر عسكري، جماعة، درجة كهنوتية، منزلة، ضرب، نوع، طراز، طقس ديني، طراز معماري، توصية، وسام عسكري | ||
ترکی | emir | ||
فرانسوی | commande | ||
آلمانی | befehl | ||
اسپانیایی | orden | ||
ایتالیایی | ordine | ||
مرتبط | سفارش، نظم، ترتیب، راسته، حکم، فرمانروایی، وعده، قول، حکم بازداشت، نهی، اتحاد، قدغن، جهت، مسیر، سمت، هدایت، سو، فرمول، فورمول، ورد، قاعده رمزی، پروگرام، دستور کار، مرام، روش کار، اجازه، اذن، پروانه، رخصت، مرخصی، خلاصه اخبار، تنظیم، مقرره، تعدیل، حق بیان، بیان، اظهار | ||
واژه | دستور | ||
معادل ابجد | 670 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | dastur | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [پهلوی: dastwar] | ||
مختصات | (دَ) (اِمر.) | ||
آواشناسی | dastur | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی دستور | ||
پخش صوت |
پارسي تازي گشته دستور آيين
(اسم) - 1 صاحب دست و مسند . - 2 وزير
- 3 آنکه در تمشيت امور بدو اعتماد کند .
- 4 روحاني زردشتي . - 5 رخصت اجازه .
- 6 قانون آيين روش . - 7 برنامه .
- 8 يکي از شعب ادبيات که از انواع
کلمه بحث کند و بدان درست گفتن و درست
نوشتن را آموزند . - 9 چوب گنده درازي که
بعرض بر بالاي کشتي مي انداختند و ميزان
کشتي را بدان نگاه ميداشتند . - 10 چوبي
که در پس در اندازند تا در گشوده نگردد .
- 11 ارزيابي ماليات يا دستور اصل
توافق اصلي و اساسي در مورد پرداخت ماليات
1- گرامر، نحو
2- امر، تحكم، حكم، فرمايش، فرمان
3- آيين، روش، ضابطه، قاعده، قانون
4- ترتيب
5- وزير
6- برنامه
نهي
order, rule, behest, injunction, direction, formula, program, permission, brief, regulation, programme, say-so, recipe
طلب، أمر، رتب، نظم، طلب في المطعم، وصف دواء، أدار، ترتيب، النظام، نظام، تعليمات، إذن، فرض، طلب تجاري، نقابة، رهبنة، أخوية، طبقة، أمر عسكري، جماعة، درجة كهنوتية، منزلة، ضرب، نوع، طراز، طقس ديني، طراز معماري، توصية، وسام عسكري
emir
commande
befehl
orden
ordine
سفارش، نظم، ترتیب، راسته، حکم، فرمانروایی، وعده، قول، حکم بازداشت، نهی، اتحاد، قدغن، جهت، مسیر، سمت، هدایت، سو، فرمول، فورمول، ورد، قاعده رمزی، پروگرام، دستور کار، مرام، روش کار، اجازه، اذن، پروانه، رخصت، مرخصی، خلاصه اخبار، تنظیم، مقرره، تعدیل، حق بیان، بیان، اظهار