دقیق
licenseمعنی کلمه دقیق
معنی واژه دقیق
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- ظريف، نازك، نرم 2- باريك، باريك بين، ژر فنگر، كنجكاو، نازك، نكته بين، نكته سنج | ||
انگلیسی | precise, accurate, exact, detailed, careful, stringent, subtle, sound, astute, literal, exquisite, scrutinizing, punctual, particular, set, watchful, wistful, tenuous, punctilious, astringent, scholastic, tender, advertent, watchfulness | ||
عربی | دقيق، محدد، صحيح، متقن، مضبوط، محكم، شديد العناية بالتفاصيل، محدد باحكام، مهتم بالتفاصيل، نيق، بالغ الدقة | ||
ترکی | kesin | ||
فرانسوی | précis | ||
آلمانی | genau | ||
اسپانیایی | preciso | ||
ایتالیایی | accurato | ||
مرتبط | صریح، خیلی دقیق، جامع، مختصر و مفید، صحیح، درست، کامل، عینی، مفصل، مشروح، پر جزئیات، بتفصیل، مطول، مواظب، محتاط، با احتیاط، متوجه، بادقت، سخت، تند و تیز، غیر قابل کشش، محکم بسته شده، لطیف، زیرک، محیل، تیز و نافذ، سالم، استوار، مستدل، بی عیب، بی خطر، دانا، موشکاف، ناقلا، هوشیار، تحت اللفظی، لفظی، واقعی، حرفی، نفیس، بدیع، عالی، مطبوع، دلپسند، مراقب، وقت شناس، بموقع، ثابت در یک نقطه، نقطه نقطه، نقطه مانند، خاص، ویژه، بخصوص، خصوصی، مخصوص، روشن، لجوج، واقع شده، بی خواب، پاسدار، مشتاق، ارزومند، در انتظار، خیال اندیش، نازک، باریک، بدون نقطه اتکاء، نکته سنج، بسیار مبادی اداب، قابض، گس، داروی قابض، سخت گیر، مدرسه ای، اموزشگاهی، استادانه، مدرسهیی، حساس، ترد، مهربان، هشیاری، پاسداری، مراقبت | ||
واژه | دقیق | ||
معادل ابجد | 214 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | daqiq | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) [عربی] | ||
مختصات | (دَ) [ ع . ] (ص .) | ||
آواشناسی | daqiq | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی دقیق | ||
پخش صوت |
باريک از هر چيز، لطيف و تنگ
1- ظريف، نازك، نرم
2- باريك، باريك بين، ژر فنگر، كنجكاو، نازك، نكته بين، نكته سنج
precise, accurate, exact, detailed, careful, stringent, subtle, sound, astute, literal, exquisite, scrutinizing, punctual, particular, set, watchful, wistful, tenuous, punctilious, astringent, scholastic, tender, advertent, watchfulness
دقيق، محدد، صحيح، متقن، مضبوط، محكم، شديد العناية بالتفاصيل، محدد باحكام، مهتم بالتفاصيل، نيق، بالغ الدقة
kesin
précis
genau
preciso
accurato
صریح، خیلی دقیق، جامع، مختصر و مفید، صحیح، درست، کامل، عینی، مفصل، مشروح، پر جزئیات، بتفصیل، مطول، مواظب، محتاط، با احتیاط، متوجه، بادقت، سخت، تند و تیز، غیر قابل کشش، محکم بسته شده، لطیف، زیرک، محیل، تیز و نافذ، سالم، استوار، مستدل، بی عیب، بی خطر، دانا، موشکاف، ناقلا، هوشیار، تحت اللفظی، لفظی، واقعی، حرفی، نفیس، بدیع، عالی، مطبوع، دلپسند، مراقب، وقت شناس، بموقع، ثابت در یک نقطه، نقطه نقطه، نقطه مانند، خاص، ویژه، بخصوص، خصوصی، مخصوص، روشن، لجوج، واقع شده، بی خواب، پاسدار، مشتاق، ارزومند، در انتظار، خیال اندیش، نازک، باریک، بدون نقطه اتکاء، نکته سنج، بسیار مبادی اداب، قابض، گس، داروی قابض، سخت گیر، مدرسه ای، اموزشگاهی، استادانه، مدرسهیی، حساس، ترد، مهربان، هشیاری، پاسداری، مراقبت