دور
licenseمعنی کلمه دور
معنی واژه دور
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- بعيد، پرت، متباعد 2- مستبعد 3- جدا، منفك 4- مهجور 5- منفصل 6- بري 7- دير | ||
متضاد | قريب، نزديك | ||
انگلیسی | away, around, aloof, nowhere near, yonder, distant, remote, off, outmost, long-haul, long-range, out-of-the-way, circle, cycle, orbit, revolution, circuit, wheel, race, meander, far | ||
عربی | بعيدا، بعيد، جانبا، جار على أرض الخصم، من غير تردد، غائب، باتجاه آخر | ||
ترکی | uzak | ||
فرانسوی | loin | ||
آلمانی | weit | ||
اسپانیایی | lejos | ||
ایتالیایی | lontano | ||
مرتبط | دور از، بیرون، بعد، بیرون از، بی درنگ، پیرامون، گرداگرد، در حوالی، سوی دیگر، در هر سو، ابدا، انسو، ان، آنجا، انطرف، فاصلهدار، سرد، غیر صمیمی، دور دست، بعید، جزئي، کم، خاموش، دورتر، بی موقع، اقصی نقطه، دراز مدت، مربوط به اینده دور، دور برد، دیرپای، دور رس، غیرقابل دسترس، دنج، دایره، محفل، مدار، حوزه، محیط دایره، چرخه، سیکل، دوره، چرخ، دوره گردش، حدقه، مسیر، مسیر دوران، حدود فعالیت، انقلاب، چرخش، دوران، شورش، گردش، جریان، محیط، حوزه قضایی یک قاضی، رل ماشین، مسابقه، نژاد، نسل، قوم، تبار، خم، پیچ، چم اب، راه پر پیچ و خم | ||
واژه | دور | ||
معادل ابجد | 210 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | dur | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (صفت) [پهلوی: dur، مقابلِ نزدیک] | ||
مختصات | (دُ) [ ع . ] (اِمص .) | ||
آواشناسی | dowr | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی دور | ||
پخش صوت |
فاصله زياد، چيزي که نزديک بما نيست، ضد نزديک
1- بعيد، پرت، متباعد
2- مستبعد
3- جدا، منفك
4- مهجور
5- منفصل
6- بري
7- دير
قريب، نزديك
away, around, aloof, nowhere near, yonder, distant, remote, off, outmost, long-haul, long-range, out-of-the-way, circle, cycle, orbit, revolution, circuit, wheel, race, meander, far
بعيدا، بعيد، جانبا، جار على أرض الخصم، من غير تردد، غائب، باتجاه آخر
uzak
loin
weit
lejos
lontano
دور از، بیرون، بعد، بیرون از، بی درنگ، پیرامون، گرداگرد، در حوالی، سوی دیگر، در هر سو، ابدا، انسو، ان، آنجا، انطرف، فاصلهدار، سرد، غیر صمیمی، دور دست، بعید، جزئي، کم، خاموش، دورتر، بی موقع، اقصی نقطه، دراز مدت، مربوط به اینده دور، دور برد، دیرپای، دور رس، غیرقابل دسترس، دنج، دایره، محفل، مدار، حوزه، محیط دایره، چرخه، سیکل، دوره، چرخ، دوره گردش، حدقه، مسیر، مسیر دوران، حدود فعالیت، انقلاب، چرخش، دوران، شورش، گردش، جریان، محیط، حوزه قضایی یک قاضی، رل ماشین، مسابقه، نژاد، نسل، قوم، تبار، خم، پیچ، چم اب، راه پر پیچ و خم