دهن
licenseمعنی کلمه دهن
معنی واژه دهن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | چربي، روغن، زيت | ||
انگلیسی | mouth | ||
عربی | فم، مصب، فوهة، تكشيرة، فم الحيوان، تعبير، ناطق بلسان، فتحة الوعاء، كشرة، شىء يشبه الفم، عبر، تكلم، تناول طعاما، لحس، قلب شفتيه ازدراء ا | ||
ترکی | ağız | ||
فرانسوی | bouche | ||
آلمانی | mund | ||
اسپانیایی | boca | ||
ایتالیایی | bocca | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "دهن" در زبان فارسی به معنای دهان و به عنوان یکی از اعضای بدن به کار میرود. قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه شامل موارد زیر است:
اگر سوال خاصی درباره نحوه استفاده یا قواعد مربوط به "دهن" دارید، خوشحال میشوم که بیشتر توضیح دهم. | ||
واژه | دهن | ||
معادل ابجد | 59 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | dohn | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی، جمع: اَدهان] [قدیمی] | ||
مختصات | (دُ هْ) [ ع . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | dahan | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی دهن | ||
پخش صوت |
جمع دهان، مخف دهان، کلمه "دهن" در زبان فارسی به معنای دهان و به عنوان یکی از اعضای بدن به کار میرود. قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه شامل موارد زیر است: استفاده درست: "دهن" به معنای دهان است و در متون ادبی، علمی و روزمره به کار میرود. جمع و مفرد: جمع کلمه "دهن" به صورت "دهانها" و "دهنها" نوشته میشود. استفاده در ترکیبات: این کلمه میتواند در ترکیبهای مختلف به کار برود، مانند "دهنسوز" یا "دهندار". علامت تمایز: هنگامی که از "دهن" در جمله استفاده میشود، باید به دقت توجه کرد که از سایر معانی مشابه (مانند "زبان" یا "فک") تمایز داده شود. نگارش درست: این کلمه همچون سایر کلمات فارسی، باید با رعایت قواعد املایی و نگارشی نوشته شود. برای مثال از نوشتن "دهان" به جای "دهن" در موقعیتهای غیررسمی خودداری کنید مگر اینکه در محاوره باشد. اگر سوال خاصی درباره نحوه استفاده یا قواعد مربوط به "دهن" دارید، خوشحال میشوم که بیشتر توضیح دهم.
دهان و فم و با لفظ شکستن و شستن و دوختن و باز کردن و
واکردن و گشادن مستعمل، تنگ حوصله ، غنچه ، لعل،
نون تنوين، صبح از تشبيهات اوست
نفاق کردن
چربي، روغن، زيت
mouth
فم، مصب، فوهة، تكشيرة، فم الحيوان، تعبير، ناطق بلسان، فتحة الوعاء، كشرة، شىء يشبه الفم، عبر، تكلم، تناول طعاما، لحس، قلب شفتيه ازدراء ا
ağız
bouche
mund
boca
bocca