دید
licenseمعنی کلمه دید
معنی واژه دید
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- آگاهي، بينش 2- رويت، نظر، نگرش 3- باصره، بينايي 4- ديدار، مشاهده، ملاحظه، نظاره، نگاه 5- لحاظ، منظر | ||
انگلیسی | vision, view, visibility, perspective, sight, viewpoint, point of view, seeing, eyesight, look-out, saw | ||
عربی | رؤية، رؤيا، بصيرة، بصر، حاسة البصر، تخيل، طيف، الكشف عن الذات، شىء مرئي، تصور | ||
ترکی | görünüş | ||
فرانسوی | vue | ||
آلمانی | sicht | ||
اسپانیایی | vista | ||
ایتالیایی | vista | ||
مرتبط | بینایی، تصور، بصیرت، رویا، الهام، منظره، نما، نظریه، عقیده، میدان دید، پدیداری، قابلیت دیدن، چشم انداز، جنبه فکری، چشم، بینش، دیدگاه، نقطه نظر، رویت، قوه دید، مراقبت، دور نما، دیدن، دادن | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "دید" یکی از واژههای پرکاربرد در زبان فارسی است که به شکلهای مختلفی در جملات و متون به کار میرود. در اینجا به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنیم:
با رعایت این نکات، میتوان استفاده درست و موثری از کلمه "دید" در زبان فارسی داشت. | ||
واژه | دید | ||
معادل ابجد | 18 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | did | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (بن ماضیِ دیدن، اسم مصدر) | ||
مختصات | (اِ.) | ||
آواشناسی | did | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی دید | ||
پخش صوت |
نظاره ، تماشا، ديدن، رويت کردن کلمه "دید" یکی از واژههای پرکاربرد در زبان فارسی است که به شکلهای مختلفی در جملات و متون به کار میرود. در اینجا به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنیم: صرف و تصریف: کلمه "دید" میتواند به عنوان فعل در زمانهای مختلف صرف شود. مثلاً: کاربرد در جملات: "دید" معمولاً به معنای مشاهده کردن یا درک کردن است و میتواند به شکلهای مختلفی در جملات به کار رود. حالتهای متفاوت: این کلمه همچنین میتواند به عنوان اسم به کار رود، مانند "دید" در اصطلاحاتی چون "دیدگاه". همنشینی با سایر واژهها: "دید" میتواند با پیشوندها و پسوندها ترکیب شود. با رعایت این نکات، میتوان استفاده درست و موثری از کلمه "دید" در زبان فارسی داشت.
1- آگاهي، بينش
2- رويت، نظر، نگرش
3- باصره، بينايي
4- ديدار، مشاهده، ملاحظه، نظاره، نگاه
5- لحاظ، منظر
vision, view, visibility, perspective, sight, viewpoint, point of view, seeing, eyesight, look-out, saw
رؤية، رؤيا، بصيرة، بصر، حاسة البصر، تخيل، طيف، الكشف عن الذات، شىء مرئي، تصور
görünüş
vue
sicht
vista
vista
بینایی، تصور، بصیرت، رویا، الهام، منظره، نما، نظریه، عقیده، میدان دید، پدیداری، قابلیت دیدن، چشم انداز، جنبه فکری، چشم، بینش، دیدگاه، نقطه نظر، رویت، قوه دید، مراقبت، دور نما، دیدن، دادن