رشته
licenseمعنی کلمه رشته
معنی واژه رشته
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- بند، تار، ريسمان، نخ 2- سلسله 3- رگه 4- ماكاروني 5- شعبه 6- شاخه 7- زنجيره، سلسله 8- گرايش 9- پيوك | ||
انگلیسی | string, field, thread, series, strand, sequence, filament, chain, fiber, branch, line, train, sphere, suite, tract, tissue, rank, catena, clue, connection, ligature, system, fibre | ||
عربی | سلسلة، خيط، وتر، شريحة، رتل، خيط رفيع، حبل مرسى، حبل المشنقة، وتر الآلات، إسطبل، فريق موقت، ترادف، ركيزة، ضلع مساعد، شرط، عصبة، وسيلة، زخرف، غزل، اصطف، رافق، صحب، نظم في سلسلة | ||
ترکی | alan | ||
فرانسوی | champ | ||
آلمانی | feld | ||
اسپانیایی | campo | ||
ایتالیایی | campo | ||
مرتبط | ریسمان، سیم، زه، میدان، مزرعه، زمین، عرصه، صحرا، رزوه، دنباله، رده، ردیف، صف، لایه، ساحل، بندرگاه، مجرای سیم، کنار دریا، توالی، ترتیب، ترادف، تسلسل، لیف، زنجیر، حلقه، ریسه، فیبر، بافت، انشعاب، بخش، فرع، خط، سطر، مسیر، قطار، تله، دم، حوزه، کره، قلمرو، محیط، گوی، همراهان، قطعه موسیقی، پیروان، رساله، وسعت، مدت، مقاله، اثر، پارچه، نسج، بافته، تنیده، رتبه، مقام، گلوله نخ، کلید، مدرک، راهنما، اتصال، ارتباط، رابطه، پیوند، ربط، شریان بند، کلید کوک سازهای زهی، بار، بخیه زنی، سیستم، نظام، دستگاه، منظومه، روش، رشتن | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "رشته" در زبان فارسی به مفهومهای مختلفی به کار میرود و قواعد نگارشی و گرامری خاص خود را دارد. در ادامه به برخی از این قواعد و نکات مرتبط با این کلمه اشاره میشود:
با رعایت این نکات، میتوانید این کلمه را به درستی و به شیوایی در متون خود به کار ببرید. | ||
واژه | رشته | ||
معادل ابجد | 905 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | rešte | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [هندی باستان] | ||
مختصات | (اِ.) | ||
آواشناسی | reSte | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی رشته | ||
پخش صوت |
ريسمان، نخ، کلمه "رشته" در زبان فارسی به مفهومهای مختلفی به کار میرود و قواعد نگارشی و گرامری خاص خود را دارد. در ادامه به برخی از این قواعد و نکات مرتبط با این کلمه اشاره میشود: تعریف و معانی: کاربردهای مختلف: قاعدههای نگارشی: جمع: تراکم واژگان: با رعایت این نکات، میتوانید این کلمه را به درستی و به شیوایی در متون خود به کار ببرید.
آنچه که از خمير آرد گندم بشکل نخ يا نوار باريک
ميبرند و پس ار خشک کردن در پختن آش و بعضي
خوراکيها ديگر بکار مي برند
1- بند، تار، ريسمان، نخ
2- سلسله
3- رگه
4- ماكاروني
5- شعبه
6- شاخه
7- زنجيره، سلسله
8- گرايش
9- پيوك
string, field, thread, series, strand, sequence, filament, chain, fiber, branch, line, train, sphere, suite, tract, tissue, rank, catena, clue, connection, ligature, system, fibre
سلسلة، خيط، وتر، شريحة، رتل، خيط رفيع، حبل مرسى، حبل المشنقة، وتر الآلات، إسطبل، فريق موقت، ترادف، ركيزة، ضلع مساعد، شرط، عصبة، وسيلة، زخرف، غزل، اصطف، رافق، صحب، نظم في سلسلة
alan
champ
feld
campo
campo
ریسمان، سیم، زه، میدان، مزرعه، زمین، عرصه، صحرا، رزوه، دنباله، رده، ردیف، صف، لایه، ساحل، بندرگاه، مجرای سیم، کنار دریا، توالی، ترتیب، ترادف، تسلسل، لیف، زنجیر، حلقه، ریسه، فیبر، بافت، انشعاب، بخش، فرع، خط، سطر، مسیر، قطار، تله، دم، حوزه، کره، قلمرو، محیط، گوی، همراهان، قطعه موسیقی، پیروان، رساله، وسعت، مدت، مقاله، اثر، پارچه، نسج، بافته، تنیده، رتبه، مقام، گلوله نخ، کلید، مدرک، راهنما، اتصال، ارتباط، رابطه، پیوند، ربط، شریان بند، کلید کوک سازهای زهی، بار، بخیه زنی، سیستم، نظام، دستگاه، منظومه، روش، رشتن