ساطع
licenseمعنی کلمه ساطع
معنی واژه ساطع
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- براق، پرتوافكن، تابان، درخشان، درخشنده | ||
متضاد | تار، كدر 1- آشكار، نمايان، هويدا | ||
انگلیسی | radiant, clear, evident, manifest, splendent, eat | ||
عربی | مشع، متألق، متوهج، مضيء، زاه، متلألئ، براق، متسم بالحب، مشرق، لامع، المشع نقطة تلاقي النيازك | ||
ترکی | yayan | ||
فرانسوی | émettant | ||
آلمانی | emittieren | ||
اسپانیایی | emitiendo | ||
ایتالیایی | emettendo | ||
مرتبط | تابناک، شعاعی، پر جلا، متشعشع، واضح، صاف، شفاف، معلوم، صریح، مشهود، بدیهی، اشکار، ظاهر، مفهوم، بارز، فاش، پر فروغ، مشعشع | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "ساطع" به معنای "تابشکننده" یا "برجسته" در زبان فارسی آمده است و معمولاً در متون علمی، ادبی و توصیفی استفاده میشود. در زیر به بررسی برخی از قواعد فارسی و نگارشی مرتبط با این کلمه میپردازیم:
توجه به این نکات میتواند به بهبود نگارش و فهم شما از کلمه "ساطع" کمک کند. اگر سوال خاصی دارید یا نیاز به توضیحات بیشتری است، خوشحال میشوم که کمک کنم! | ||
واژه | ساطع | ||
معادل ابجد | 140 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | sāte' | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) [عربی] | ||
مختصات | (طِ) [ ع . ] (اِفا.) | ||
آواشناسی | sAte' | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی ساطع | ||
پخش صوت |
- 1 تابان درخشان - 2 بلند افراشته کلمه "ساطع" به معنای "تابشکننده" یا "برجسته" در زبان فارسی آمده است و معمولاً در متون علمی، ادبی و توصیفی استفاده میشود. در زیر به بررسی برخی از قواعد فارسی و نگارشی مرتبط با این کلمه میپردازیم: نحوه کاربرد: کلمه "ساطع" معمولاً به عنوان صفت به کار میرود. میتواند برای توصیف نور، صدا یا هر نوع انرژی که در حال انتشار است، استفاده شود. جمعبندی: شکل جمع این کلمه "ساطعات" است. ایجاد ترکیب: "ساطع" میتواند با سایر کلمات ترکیب شود تا واژههای جدیدی بسازد: نگارش صحیح: این کلمه باید با حروف صحیح و بدون خطاهای املایی نوشته شود. توجه به این نکات میتواند به بهبود نگارش و فهم شما از کلمه "ساطع" کمک کند. اگر سوال خاصی دارید یا نیاز به توضیحات بیشتری است، خوشحال میشوم که کمک کنم!
- 3 پراکنده
- 1 تابان درخشان .
- 2 آشکار هويدا .
- 3 افراشته افراخته بلند .
- 4 پراکنده منتشر .
1- براق، پرتوافكن، تابان، درخشان، درخشنده
تار، كدر
1- آشكار، نمايان، هويدا
radiant, clear, evident, manifest, splendent, eat
مشع، متألق، متوهج، مضيء، زاه، متلألئ، براق، متسم بالحب، مشرق، لامع، المشع نقطة تلاقي النيازك
yayan
émettant
emittieren
emitiendo
emettendo
تابناک، شعاعی، پر جلا، متشعشع، واضح، صاف، شفاف، معلوم، صریح، مشهود، بدیهی، اشکار، ظاهر، مفهوم، بارز، فاش، پر فروغ، مشعشع