سوراخ کردن
licenseمعنی کلمه سوراخ کردن
معنی واژه سوراخ کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | puncture, delve, pierce, dig a hole, perforate, bore, stab, gimlet, impale, thrust, cut a hole, notch, punch, transfix, broach, gore, jab, peck a hole, stick | ||
عربی | ثقب، خرق، إنخفاض ضئيل، بزل، انثقب، انخرق، طرق | ||
مرتبط | پنچر شدن، خلیدگی، حفر کردن، کاوش کردن، فروکردن، خلیدن، سپوختن، سفتن، ایجاد سوراخ کردن، سنبیدن، منگنه کردن، رسوخ کردن، با مته سوراخ کردن، موی دماغ کسی شدن، خسته کردن، با مته تونل زدن، خنجر زدن، زخم زدن، فرو بردن، سیخونک زدن، سیخ زدن، متهکردن، بر چوب اویختن، احاطه کردن، چهار میل کردن، محدود کردن، میله کشیدن، رخنه کردن در، پرتاب کردن، بزور باز کردن، فرو کردن، انداختن، شکاف ایجاد کردن، چوبخط زدن، مشت زدن بر، میخکوب کردن، مبهوت کردن، در جای خود خشک شدن، نوشابه دراوردن، بسیخ کشیدن، تخلف کردن از، برای نخستین بار باز کردن، باز کردن یا مطرح نمودن، شاخ زدن، سه گوش بریدن، با شاخ زخمی کردن، ضربت زدن، سک زدن، ضربت ناگهانی زدن، چسبیدن، چسباندن، بهم پیوستن، بستن | ||
واژه | سوراخ کردن | ||
معادل ابجد | 1141 | ||
تعداد حروف | 9 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی سوراخ کردن | ||
پخش صوت |
- 1 سفتن رخنه دار کردن ثقب .
- 2 شکاف دادن .
puncture, delve, pierce, dig a hole, perforate, bore, stab, gimlet, impale, thrust, cut a hole, notch, punch, transfix, broach, gore, jab, peck a hole, stick
ثقب، خرق، إنخفاض ضئيل، بزل، انثقب، انخرق، طرق
پنچر شدن، خلیدگی، حفر کردن، کاوش کردن، فروکردن، خلیدن، سپوختن، سفتن، ایجاد سوراخ کردن، سنبیدن، منگنه کردن، رسوخ کردن، با مته سوراخ کردن، موی دماغ کسی شدن، خسته کردن، با مته تونل زدن، خنجر زدن، زخم زدن، فرو بردن، سیخونک زدن، سیخ زدن، متهکردن، بر چوب اویختن، احاطه کردن، چهار میل کردن، محدود کردن، میله کشیدن، رخنه کردن در، پرتاب کردن، بزور باز کردن، فرو کردن، انداختن، شکاف ایجاد کردن، چوبخط زدن، مشت زدن بر، میخکوب کردن، مبهوت کردن، در جای خود خشک شدن، نوشابه دراوردن، بسیخ کشیدن، تخلف کردن از، برای نخستین بار باز کردن، باز کردن یا مطرح نمودن، شاخ زدن، سه گوش بریدن، با شاخ زخمی کردن، ضربت زدن، سک زدن، ضربت ناگهانی زدن، چسبیدن، چسباندن، بهم پیوستن، بستن