سیاه کردن
license
98
1667
100
معنی کلمه سیاه کردن
معنی واژه سیاه کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | begrime, black, ruin, make bitter, make black, blacken, denigrate, make intolerable, render unhappy, waste | ||
عربی | وسخ | ||
مرتبط | چرک کردن، سیاه شدن، خراب کردن، سربه سر کردن، فاسد کردن، فنا کردن، سیاه ساختن، لکه دار یا بدنام کردن، لکه دار کردن، بد نام کردن، هرز دادن، ضایع کردن، حرام کردن، مصرف کردن، بیهوده تلف کردن | ||
واژه | سیاه کردن | ||
معادل ابجد | 350 | ||
تعداد حروف | 8 | ||
نوع | مصدر | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی سیاه کردن | ||
پخش صوت |
برنگ سياه در آوردن . يا سياه
کردن روي . (چهره) صورت خود را به رنگ
سياه درآوردن . توضيح اين کار در ماتم
و سوگواري معمول بود .
begrime, black, ruin, make bitter, make black, blacken, denigrate, make intolerable, render unhappy, waste
وسخ
چرک کردن، سیاه شدن، خراب کردن، سربه سر کردن، فاسد کردن، فنا کردن، سیاه ساختن، لکه دار یا بدنام کردن، لکه دار کردن، بد نام کردن، هرز دادن، ضایع کردن، حرام کردن، مصرف کردن، بیهوده تلف کردن