سیما
licenseمعنی کلمه سیما
معنی واژه سیما
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- چهر، چهره، رخ، رخسار، رو، روي، صورت، عارض، عذار، قيافه 2- علامت، نشان، هيئت | ||
انگلیسی | physiognomy,aspect,appearance,features,countenance,visage,expression,mien,air,brow,lineament | ||
عربی | علم الفراسة، ملامح الوجه، مظهر خارجي، صفة باطنية | ||
ترکی | sima | ||
فرانسوی | sima | ||
آلمانی | sima | ||
اسپانیایی | sima | ||
ایتالیایی | sima | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "سیما" در زبان فارسی به معنای "چهره" یا "ظاهر" است و در متنهای مختلف ممکن است به کار برود. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میکنم:
به طور کلی، کلمه "سیما" در زبان فارسی کاربردهای متنوعی دارد و دانستن نحوه صحیح استفاده از آن به غنای متن کمک میکند. | ||
واژه | سیما | ||
معادل ابجد | 111 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | siyyamā | ||
نقش دستوری | اسم خاص اشخاص | ||
ترکیب | (قید) [عربی] [قدیمی] | ||
مختصات | (اِ) | ||
آواشناسی | simA | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی سیما | ||
پخش صوت |
نشان و علامت، روي، چهره کلمه "سیما" در زبان فارسی به معنای "چهره" یا "ظاهر" است و در متنهای مختلف ممکن است به کار برود. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میکنم: نوشتن با حروف صحیح: کلمه "سیما" به صورت صحیح به این شکل نوشته میشود و باید به حروف آن دقت شود. استفاده در جملات: "سیما" میتواند به عنوان یک اسم به تنهایی یا به همراه صفات و قیدها استفاده شود. به عنوان مثال: صرف در جملات: "سیما" به عنوان اسم مؤنث به کار میرود و به همین دلیل در جملات باید با صفات یا افعال مؤنث هماهنگ باشد. مثلاً: مترادفها و متضادها: میتوان به جای "سیما" از واژههای مترادف مثل "چهره" یا "ظاهر" استفاده کرد. همچنین میتوان با دقت به معنا، از واژههای متضاد نیز استفاده کرد. استفادههای فصیح و ادبی: "سیما" در متون ادبی و شعرها استفاده بسیار میشود، بنابراین باید به زیبایی کلام توجه کرد. به عنوان مثال: به طور کلی، کلمه "سیما" در زبان فارسی کاربردهای متنوعی دارد و دانستن نحوه صحیح استفاده از آن به غنای متن کمک میکند.
1- چهر، چهره، رخ، رخسار، رو، روي، صورت، عارض، عذار، قيافه
2- علامت، نشان، هيئت
physiognomy,aspect,appearance,features,countenance,visage,expression,mien,air,brow,lineament
علم الفراسة، ملامح الوجه، مظهر خارجي، صفة باطنية
sima
sima
sima
sima
sima