ازدحام
license
98
1667
100
معنی کلمه ازدحام
معنی واژه ازدحام
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- اجتماع، جمعيت، جنجال، شلوغ، شلوغي، نفوس 2- شورش، غوغا، هجوم، هنگامه | ||
متضاد | خلوت | ||
انگلیسی | congestion, swarm, crowd, throng, huddle, drove, host, press, hoi polloi, hurtle, rabble, rabblement, to-do, turn-out, crowded | ||
عربی | ازدحام، احتقان، اكتظاظ | ||
ترکی | tıkanıklık | ||
فرانسوی | congestion | ||
آلمانی | stau | ||
اسپانیایی | congestión | ||
ایتالیایی | congestione | ||
مرتبط | تراکم، گرفتگی، انبوهی، جمع شدن خون یا اخلاط، گروه، دسته زیاد، گروه زنبوران، جمعیت، جماعت، شلوغی، انبوه مردم، اجتماع افراد یک تیم، درهم ریختگی، کنفرانس مخفیانه، رمه، گله، محل عبور احشام، دسته، میزبان، سپاه، صاحبخانه، مهمان دار، خانه دار، مطبوعات، فشار، پرس، چاپ، جراید، توده مردم، اراذل و اوباش، توده مردم پست، توده طبقات پست، هیاهو، اعتصاب، اعتصابگر، تولید | ||
واژه | ازدحام | ||
معادل ابجد | 61 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
تلفظ | 'ezdehām | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم مصدر) [عربی] | ||
مختصات | (اِ دِ) [ ع . ] (مص ل .) | ||
آواشناسی | 'ezdehAm | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی ازدحام | ||
پخش صوت |
انبوهي کردن،تزاحم
1- اجتماع، جمعيت، جنجال، شلوغ، شلوغي، نفوس
2- شورش، غوغا، هجوم، هنگامه
خلوت
congestion, swarm, crowd, throng, huddle, drove, host, press, hoi polloi, hurtle, rabble, rabblement, to-do, turn-out, crowded
ازدحام، احتقان، اكتظاظ
tıkanıklık
congestion
stau
congestión
congestione
تراکم، گرفتگی، انبوهی، جمع شدن خون یا اخلاط، گروه، دسته زیاد، گروه زنبوران، جمعیت، جماعت، شلوغی، انبوه مردم، اجتماع افراد یک تیم، درهم ریختگی، کنفرانس مخفیانه، رمه، گله، محل عبور احشام، دسته، میزبان، سپاه، صاحبخانه، مهمان دار، خانه دار، مطبوعات، فشار، پرس، چاپ، جراید، توده مردم، اراذل و اوباش، توده مردم پست، توده طبقات پست، هیاهو، اعتصاب، اعتصابگر، تولید