صوت بر
licenseمعنی کلمه صوت بر
معنی واژه صوت بر
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | sound | ||
عربی | صوت، رنين، مسبار، مرمى السمع، ضجة، مادة صوتية مسجلة، مضيق، إستطلاع الرأي العام، المثانة الهوائية، مسبار طبي، لسان بحري داخل في البر، قرع، سبر، بدا، تردد، أمر، سبر غور، سمع، رن، قاس الأعماق، أعلن، نادى على، فحص الصدر بالسمع، فحص، إستطلع الآراء، بوق، عبر عن آرائه بحرية، سليم، معافى، متين، عميق، مجس، تام، موثوق، في صحة جيدة، راسخ، دقيق، مضبوط، عاقل، ماهر، في حالة جيدة، نوما عميقا، على نحو عميق، يبدو | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "صوت بر" در زبان فارسی به معنای بالا بردن یا ارتفاع دادن به صدا است. برای نوشتن و استفاده صحیح از این کلمه و ترکیبهای آن، میتوان به چند نکته زیر توجه کرد:
توجه به این نکات به شما کمک خواهد کرد تا به شیوهای صحیح و ادبی از این کلمه استفاده کنید. | ||
واژه | صوت بر | ||
معادل ابجد | 698 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی صوت بر | ||
پخش صوت |
آوابر زبانزدي در خنيا کلمه "صوت بر" در زبان فارسی به معنای بالا بردن یا ارتفاع دادن به صدا است. برای نوشتن و استفاده صحیح از این کلمه و ترکیبهای آن، میتوان به چند نکته زیر توجه کرد: استفاده صحیح از واژهها: اطمینان حاصل کنید که کلمه "صوت" به درستی در جمله به کار رفته است و مفهوم لازم را منتقل میکند. معمولاً "صوت" به معنای صدا یا صوت است. نکات نگارشی: در نگارش، فاصلهها و نشانههای نگارشی مانند ویرگول و نقطه باید به درستی رعایت شوند. در صورت استفاده از "صوت بر" در جملات، توجه داشته باشید که جمله باید از نظر ساختاری صحیح باشد. مفهوم دقیق: اگر "صوت بر" به عنوان اصطلاح خاصی استفاده میشود، باید مطمئن شوید که مخاطب با این اصطلاح آشناست. در غیر این صورت، بهتر است آن را توضیح دهید. توجه به این نکات به شما کمک خواهد کرد تا به شیوهای صحیح و ادبی از این کلمه استفاده کنید.
وقتي دو نوت فاصله منفصل داشته باشد و
به وسيله خطي اتصال يابد براي آنکه صداي
نوت اول با نوت دوم مرتبط و متصل شود
اغلب نوت دوم را قبلا نشان مي دهند
و اين خط را صوت بر گويند زيرا صوت
نوت اول را با خود خط مخصوصا در موسيقي
صوتي يا در موسيقي سازي به ويژه در
سازهاي زهي وقتي وزن ملايم و امتدادات
طولاني باشد بيشتر به کار مي رود .
sound
صوت، رنين، مسبار، مرمى السمع، ضجة، مادة صوتية مسجلة، مضيق، إستطلاع الرأي العام، المثانة الهوائية، مسبار طبي، لسان بحري داخل في البر، قرع، سبر، بدا، تردد، أمر، سبر غور، سمع، رن، قاس الأعماق، أعلن، نادى على، فحص الصدر بالسمع، فحص، إستطلع الآراء، بوق، عبر عن آرائه بحرية، سليم، معافى، متين، عميق، مجس، تام، موثوق، في صحة جيدة، راسخ، دقيق، مضبوط، عاقل، ماهر، في حالة جيدة، نوما عميقا، على نحو عميق، يبدو