جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
کلمه "ضعیف" در زبان فارسی به معنای ناتوان، کمقدرت یا بیکیفیت استفاده میشود. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میشود:
نحوه نوشتن: کلمه "ضعیف" به صورت صریح و بدون هیچ گونه علامت اضافی نوشته میشود.
صفت و اسم: "ضعیف" به عنوان یک صفت به کار میرود و میتواند برای توصیف اسمهای مختلف استفاده شود. به عنوان مثال:
کتاب ضعیف (کتابی که از لحاظ محتوا یا کیفیت کمارزش است)
شخص ضعیف (شخصی که از نظر جسماً یا روحاً ناتوان است)
جمع: هنگامی که "ضعیف" به جمع تبدیل میشود، میتوان از "ضعیفها" یا "ضعیفان" استفاده کرد. به عنوان مثال:
"ضعیفها نیاز به کمک دارند."
"نظام آموزشی باید به ضعیفان توجه کند."
قید: از کلمه "ضعیف" میتوان قیدهای مختلفی ساخت، مانند "ضعیفانه". مثلاً:
او بازی را ضعیفانه انجام داد.
ترکیبها: "ضعیف" میتواند در ترکیب با کلمات دیگر نیز به کار رود، مانند "ضعیف النفس" (ناتوان از نظر روحی) یا "ضعیفالجسد" (ناتوان از نظر جسمی).
مفاهیم مختلف: "ضعیف" ممکن است معانی مختلفی داشته باشد بسته به زمینهای که در آن استفاده میشود، بنابراین توجه به سیاق جملات ضروری است.
در نهایت، استفاده صحیح از "ضعیف" در نگارش به دقت در معنا و سیاق جمله بستگی دارد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
علی به دلیل تب و حال ناخوشی، در این مدت بسیار ضعیف شده است.
او تلاش میکند با تمرین و ورزش، بدن ضعیف خود را تقویت کند.
این طرح به دلیل ضعفهای موجود در ایدهاش، ضعیف ارزیابی شد.
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مرتبط: کم دوام، کم زور، کم نور، سست عنصر، علیل المزاج، کم بنیه، نحیف، کاهنده، ول، افتاده، شکننده، شکستنی، نازک، ترد، لطیف، بی زور، کوچک، قد کوتاه، ریزه اندام، لرزان، بی ثبات، افتادنی، کم خون، اندک، کم سود، بی حاصل، روشن، سبک، سبک وزن، کم، خفیف، علیل، رنجور، نااستوار، متزلزل، لرزنده، شل، پشت گوش فراخ، فراموشکار، کند، بی حال، اهسته، پژمرده، مست، بلند و باریک، باریک، قلیل، زهوار در رفته، لق، نرم استخوان، پیرزنانه، بی تکیه، بی صدا، بی قوت، مربوط بسستی و بی قوتی، ضعیف نما، بزدل، ترسو، جبون، شنگول، مرطوب، سست و ضعیف، نسبتا ضعیف، چیز ابکی، چیز رقیق و نرم