طفل
license
98
1667
100
معنی کلمه طفل
معنی واژه طفل
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | اسم بچه، خردسال، غلام، كودك، نوزاد، نوباوه، نوجوان | ||
متضاد | بالغ، بزرگسال | ||
انگلیسی | child, baby, infant, babe, brat, inexperienced person, tyke | ||
عربی | طفل، طفلة، ابن، ابنة، قاصر، غلام، ثمرة، إنتاج، غر، بنت | ||
مرتبط | کودک، فرزند، بچه، زاده، بچه کوچک، شخص ساده و معصوم، بچه کمتر از هفت سال، بچه بداخلاق و لوس، کف شیر، بچه شیطان و موذی، ادم خام دست، سگ، ادم خام دست وبی تجربه | ||
واژه | طفل | ||
معادل ابجد | 119 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | tafal | ||
ترکیب | (اسم) [عربی] [قدیمی] | ||
مختصات | (طِ) [ ع . ] (اِ.) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی طفل | ||
پخش صوت |
کودک، مولود، نوزاد آدمي
اسم بچه، خردسال، غلام، كودك، نوزاد، نوباوه، نوجوان
بالغ، بزرگسال
child, baby, infant, babe, brat, inexperienced person, tyke
طفل، طفلة، ابن، ابنة، قاصر، غلام، ثمرة، إنتاج، غر، بنت
کودک، فرزند، بچه، زاده، بچه کوچک، شخص ساده و معصوم، بچه کمتر از هفت سال، بچه بداخلاق و لوس، کف شیر، بچه شیطان و موذی، ادم خام دست، سگ، ادم خام دست وبی تجربه