عام
licenseمعنی کلمه عام
معنی واژه عام
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- همگان، همه 2- عمومي، كلي، همگاني 3- عامي 4- عميم، فراگير | ||
متضاد | خاص | ||
انگلیسی | general, common, substandard, slangy, folksy, ignorant, illiterate, vernacular | ||
عربی | عام، شامل، سائد، كلي، شائع، فكرة عامة، لواء | ||
ترکی | genel | ||
فرانسوی | général | ||
آلمانی | allgemein | ||
اسپانیایی | general | ||
ایتالیایی | generale | ||
مرتبط | عمومی، کلی، همگانی، جامع، معمولی، مشترک، متداول، عادی، عامیانه، خوش مشرب، نادان، عامی، بی سواد، درس نخوانده، بومی، محلی، کشوری | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "عام" در زبان فارسی به معنای عمومی و غیرخصوصی است و در قواعد نگارشی و فارسی نحوه استفاده از آن به شکلهای مختلفی قابل بررسی است:
استفاده درست و بهجا از کلمه "عام" در متن میتواند به شفافیت و وضوح بیان کمک کند. | ||
واژه | عام | ||
معادل ابجد | 111 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | 'ām[m] | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) [عربی: عامّ، مقابلِ خاص] | ||
مختصات | (مّ) [ ع . ] | ||
آواشناسی | 'Amm | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی عام | ||
پخش صوت |
همگاني، تمام مردم، مقابل خاص کلمه "عام" در زبان فارسی به معنای عمومی و غیرخصوصی است و در قواعد نگارشی و فارسی نحوه استفاده از آن به شکلهای مختلفی قابل بررسی است: خودکفایی نحوی: "عام" به عنوان صفت میتواند برای توصیف اسمهای مختلف به کار برود. مثلاً: "کشورهای عام"، "مردم عام". تلفظ و نوشتار: کلمه "عام" باید به درستی تلفظ و نوشته شود. شکل صحیح آن "عام" است و باید از اشتباهاتی مانند نوشتن "عَام" یا "عُم" پرهیز کرد. کلمات هممعنی: میتوان از مترادفها و عباراتی مانند "عمومی"، "کلی" و "جمعی" نیز در متن استفاده کرد تا تنوع بیشتری به نوشتار اضافه شود. استفاده در جملات: توجه به ساختار جملات و نحوه استفاده از "عام" در آنها مهم است. به عنوان مثال: نقش در متون ادبی: در نوشتههای ادبی و شعر نیز ممکن است "عام" به شکلهای زیبایی به کار رود. میتوان از آن برای ایجاد تضاد با واژههای خاص استفاده کرد. استفاده درست و بهجا از کلمه "عام" در متن میتواند به شفافیت و وضوح بیان کمک کند.
1- همگان، همه
2- عمومي، كلي، همگاني
3- عامي
4- عميم، فراگير
خاص
general, common, substandard, slangy, folksy, ignorant, illiterate, vernacular
عام، شامل، سائد، كلي، شائع، فكرة عامة، لواء
genel
général
allgemein
general
generale
عمومی، کلی، همگانی، جامع، معمولی، مشترک، متداول، عادی، عامیانه، خوش مشرب، نادان، عامی، بی سواد، درس نخوانده، بومی، محلی، کشوری