قطره
licenseمعنی کلمه قطره
معنی واژه قطره
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | جرعه، چكه | ||
انگلیسی | drop, drops, blob, gutta, driblet, globe, gobbet, goblet, minim | ||
عربی | قطرة، هبوط، تدهور، إبعاد، ترجل، جرعة دواء، جرعة شراب، حبة بونبون، حلية مدلاة، هبوط الأسعار، إنخفاض الحرارة، هبوط في الضغط، إسقاط بالمظلة، نزل ستارة المسرح، ترك، سقوط، انخفض، سقط، نزل، انسحب، وقع، تدنى، إنهار، هبط النهر، قطر، انحدر، يسقط | ||
ترکی | düşürmek | ||
فرانسوی | baisse | ||
آلمانی | fallen | ||
اسپانیایی | gota | ||
ایتالیایی | gocciolare | ||
مرتبط | افت، سقوط، افتادن، چکه، ژیگ، لکه، حباب، گلوله، کره، گوی، زمین، کره خاک، تکه گوشت خام، لقمه، گلچین ادبی، جام، ساغر، گیلاس شراب، قطعه، هر چیز کوچک، جانور بسیار ریز، ادم کوتوله، نقطه | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "قطره" در زبان فارسی به معنای یک تکه کوچک مایع است و معمولاً به آب یا مایعات دیگر اشاره دارد. در اینجا به برخی از قواعد نگارشی و زبانی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
با رعایت این قواعد میتوانید از کلمه "قطره" به درستی و به صورت نگارشی مطلوب استفاده کنید. | ||
واژه | قطره | ||
معادل ابجد | 314 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | qatre | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی: قطرَة، جمع: قَطَرات] | ||
مختصات | (قَ رِ) [ ع . قطرة ] (اِ.) | ||
آواشناسی | qatre | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی قطره | ||
پخش صوت |
پاره اي آب را از جائي چکد کلمه "قطره" در زبان فارسی به معنای یک تکه کوچک مایع است و معمولاً به آب یا مایعات دیگر اشاره دارد. در اینجا به برخی از قواعد نگارشی و زبانی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم: نوشتار صحیح: نکات املایی: صرف و نحوه استفاده: ترکیبها: با رعایت این قواعد میتوانید از کلمه "قطره" به درستی و به صورت نگارشی مطلوب استفاده کنید.
جرعه، چكه
drop, drops, blob, gutta, driblet, globe, gobbet, goblet, minim
قطرة، هبوط، تدهور، إبعاد، ترجل، جرعة دواء، جرعة شراب، حبة بونبون، حلية مدلاة، هبوط الأسعار، إنخفاض الحرارة، هبوط في الضغط، إسقاط بالمظلة، نزل ستارة المسرح، ترك، سقوط، انخفض، سقط، نزل، انسحب، وقع، تدنى، إنهار، هبط النهر، قطر، انحدر، يسقط
düşürmek
baisse
fallen
gota
gocciolare
افت، سقوط، افتادن، چکه، ژیگ، لکه، حباب، گلوله، کره، گوی، زمین، کره خاک، تکه گوشت خام، لقمه، گلچین ادبی، جام، ساغر، گیلاس شراب، قطعه، هر چیز کوچک، جانور بسیار ریز، ادم کوتوله، نقطه