قول دادن
licenseمعنی کلمه قول دادن
معنی واژه قول دادن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | promise, engage, undertake | ||
عربی | وعد، تعهد، عهد، اتفاق، بشير النجاح، مبشر بخير، عقد، بشر، مبشر، أعد حضر، بشر بنجاح، طمأن، أوعد، وفى بوعده، أوعد بالزواج، صمم، عزم على، تواعد، تعاهد على، دل، واعد، يعد | ||
مرتبط | انتظار وعده دادن، پیمان بستن، متعهد شدن، عهد کردن، مشغول کردن، متعهد کردن، گرفتن، استخدام کردن، بکار گماشتن، بعهده گرفتن، عهده دار شدن، تعهد کردن، متقبل شدن | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "قول دادن" در زبان فارسی به معنای وعده یا تعهد به انجام کاری است. در اینجا به برخی از نکات نگارشی و استفاده صحیح از این عبارت اشاره میکنم:
با رعایت این نکات، میتوانید از "قول دادن" به درستی در نگارش و گفتگوهای فارسی استفاده کنید. | ||
واژه | قول دادن | ||
معادل ابجد | 195 | ||
تعداد حروف | 7 | ||
مختصات | ( ~ . دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی قول دادن | ||
پخش صوت |
زبان دادن پشت دادن کلمه "قول دادن" در زبان فارسی به معنای وعده یا تعهد به انجام کاری است. در اینجا به برخی از نکات نگارشی و استفاده صحیح از این عبارت اشاره میکنم: استفاده دقت در استعمال: "قول دادن" به معنای وعده و تعهد به انجام یک کار است. در جملهها باید دقت کنید تا به درستی از این عبارت استفاده شود. به عنوان مثال: فعلهای متناسب: "قول دادن" معمولاً با فعلهای مرتبط و قابل قبولی مانند "دادن"، "گرفتن" و "داشتن" استفاده میشود. قیدهای زمان: برای مشخص کردن زمان انجام کار، میتوانید از قیدهای زمان (مثل "بهزودی"، "فردا"، "امروز") استفاده کنید. نکات نگارشی: توجه داشته باشید که در نوشتار رسمی، از کلمات و عبارات صحیح و مرتبط استفاده کنید. به مثال زیر توجه کنید: تشکیل جملات منفی: برای بیان عدم توانایی در انجام یک کار، میتوانید جملات منفی بسازید. با رعایت این نکات، میتوانید از "قول دادن" به درستی در نگارش و گفتگوهای فارسی استفاده کنید.
(مصدر) - 1 وعده دادن پيمان کردن :
برادرم به من قول داده اين کار را
انجام دهد - 2 قرار دادن مقرر کردن :
پس قول بر آن دادند (قريش با عبدالمطلب)
که نزديک آن زن (کاهنه) روند .
promise, engage, undertake
وعد، تعهد، عهد، اتفاق، بشير النجاح، مبشر بخير، عقد، بشر، مبشر، أعد حضر، بشر بنجاح، طمأن، أوعد، وفى بوعده، أوعد بالزواج، صمم، عزم على، تواعد، تعاهد على، دل، واعد، يعد
انتظار وعده دادن، پیمان بستن، متعهد شدن، عهد کردن، مشغول کردن، متعهد کردن، گرفتن، استخدام کردن، بکار گماشتن، بعهده گرفتن، عهده دار شدن، تعهد کردن، متقبل شدن