کله پاچه
licenseمعنی کلمه کله پاچه
معنی واژه کله پاچه
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | head | ||
عربی | رئيس، رأس، قائد، زعيم، رأسية، قمة، رأس الإنسان، منبع، رغوة، أعلى الشئ، سنبلة، الرأس جزء من آلة، الجزء ألاعلى من السرير، صدر الشىء، المكتب الرئسي، مقام الزعامة، مقدم السفينة، وجه القطعة النقدية، ترأس، قاد، تزعم، تصدر، تقدم، توج برأسية، حصد، ركل كرة، واجه، رأسي، ذا رأسا | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "کله پاچه" در زبان فارسی به معنی اجزای سر و پای دام (معمولاً گوسفند) است که به عنوان یکی از غذاهای سنتی در برخی مناطق تهیه میشود. در مورد قواعد فارسی و نگارشی به کار بردن این کلمه، نکات زیر را میتوان مد نظر قرار داد:
در نهایت، توجه به قاعدههای نگارشی میتواند به وضوح متن شما کمک کند و اجازه دهد که خواننده به راحتی معنی جمله را درک کند. | ||
واژه | کله پاچه | ||
معادل ابجد | 66 | ||
تعداد حروف | 7 | ||
تلفظ | [kallepāče] | ||
ترکیب | (اسم) ‹کله و پاچه› | ||
مختصات | ( ~ . چِ) (اِمر.) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی کله پاچه | ||
پخش صوت |
کله با پاچه از هر حيواني را گويند کلمه "کله پاچه" در زبان فارسی به معنی اجزای سر و پای دام (معمولاً گوسفند) است که به عنوان یکی از غذاهای سنتی در برخی مناطق تهیه میشود. در مورد قواعد فارسی و نگارشی به کار بردن این کلمه، نکات زیر را میتوان مد نظر قرار داد: نوشتار: کلمه "کله پاچه" به صورت جدا نوشته میشود و هر دو واژه با حروف کوچک (در غیر از ابتدای جمله) نوشته میشوند. نقطهگذاری: اگر "کله پاچه" در جملات بیفصل و به عنوان یک جزء در جمله استفاده میشود، معمولاً نیازی به نقطهگذاری خاصی نیست. اما اگر در انتهای جمله استفاده شود، باید نقطه پایان جمله گذاشته شود. قید و صفت: اگر بخواهید به نوع خاصی از کله پاچه اشاره کنید، میتوانید از صفات و قیدهای مناسب استفاده کنید، مانند "کله پاچه داغ" یا "کله پاچه خوشمزه". جمع بستن: اگر به صورت جمع بخواهید از این کلمه استفاده کنید، به "کله پاچهها" تبدیل میشود. در نهایت، توجه به قاعدههای نگارشی میتواند به وضوح متن شما کمک کند و اجازه دهد که خواننده به راحتی معنی جمله را درک کند.
head
رئيس، رأس، قائد، زعيم، رأسية، قمة، رأس الإنسان، منبع، رغوة، أعلى الشئ، سنبلة، الرأس جزء من آلة، الجزء ألاعلى من السرير، صدر الشىء، المكتب الرئسي، مقام الزعامة، مقدم السفينة، وجه القطعة النقدية، ترأس، قاد، تزعم، تصدر، تقدم، توج برأسية، حصد، ركل كرة، واجه، رأسي، ذا رأسا