گرد فشاندن
licenseمعنی کلمه گرد فشاندن
معنی واژه گرد فشاندن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
عربی | صحافة، مكبس، طباعة، مضغط، زحمة، كي الملابس، جمهرة، حشد، مطبعة آلة، إكراه على أداء الخدمة، الكية:مظهر اللبس بعد كيه، ضغط، كبس، أدخل، دفع، عصر، تابع، حث، تجمع، تراكم، كوى، هاجم، ضغط بقوة مطردة، عانق، كبح، ازدحم، شق طريقه، ألح، استعجل، إستخرج أسطوانة مسجلة، قولب، جذب، صر، سطح، أكره على أداء الخدمة العسكرية، واصل، صادر للمصلحة | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) عبارت "گرد فشاندن" به معنای جمعآوری یا به هم فشردن گرد و غبار یا ذرات ریز دیگر استفاده میشود، بهویژه در زمینههای ادبی یا ابداعی. برای نوشتن صحیح و نگارشی این کلمه و عبارات مربوط به آن، میتوان نکات زیر را در نظر گرفت:
مثال:
با رعایت این نکات، میتوانید از "گرد فشاندن" بهدرستی و به شکلی زیبا در نوشتههای خود استفاده کنید. | ||
واژه | گرد فشاندن | ||
معادل ابجد | 709 | ||
تعداد حروف | 9 | ||
نوع | مصدر | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی گرد فشاندن | ||
پخش صوت |
- 1 پراگندن گرد و غبار : عبارت "گرد فشاندن" به معنای جمعآوری یا به هم فشردن گرد و غبار یا ذرات ریز دیگر استفاده میشود، بهویژه در زمینههای ادبی یا ابداعی. برای نوشتن صحیح و نگارشی این کلمه و عبارات مربوط به آن، میتوان نکات زیر را در نظر گرفت: فاصلهگذاری: در نوشتن "گرد فشاندن"، باید توجه کنید که بین دو کلمهی "گرد" و "فشاندن" فاصله وجود داشته باشد. نگارش صحیح: توجه داشته باشید که "فشاندن" فعل است و به معنای فشردن یا به هم جمع کردن استفاده میشود. بنابراین، در جملات خود از ساختار یا زمانهای مختلف فعل بهدرستی بهره ببرید. توجه به سیاق: در جملههایی که از "گرد فشاندن" استفاده میشود، به سیاق و مفهوم کلی جمله توجه کنید تا معنای دقیقتری بیان کنید. استفاده از حروف ربط: اگر "گرد فشاندن" بخشی از یک عبارت یا جملهی بزرگتر است، از حروف ربط بهدرستی استفاده کنید تا معنا و مفهوم جملات مشخصتر شود. مثال: با رعایت این نکات، میتوانید از "گرد فشاندن" بهدرستی و به شکلی زیبا در نوشتههای خود استفاده کنید.
کسي را ندانم که روز نبرد
فشاند بر اسب من از باد گرد .
- 2 پاک کردن گرد و غبار زدودن گرد :
چون قصه شنيد قصد آن کرد
کز چهره ء گل فشاند آن گرد .
(نظامي)
صحافة، مكبس، طباعة، مضغط، زحمة، كي الملابس، جمهرة، حشد، مطبعة آلة، إكراه على أداء الخدمة، الكية:مظهر اللبس بعد كيه، ضغط، كبس، أدخل، دفع، عصر، تابع، حث، تجمع، تراكم، كوى، هاجم، ضغط بقوة مطردة، عانق، كبح، ازدحم، شق طريقه، ألح، استعجل، إستخرج أسطوانة مسجلة، قولب، جذب، صر، سطح، أكره على أداء الخدمة العسكرية، واصل، صادر للمصلحة