گنده
licenseمعنی کلمه گنده
معنی واژه گنده
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | بزرگ، درشت، زمخت، ستبر، ستبر، ضخيم، كلفت، ناهموار | ||
متضاد | كوچولو | ||
انگلیسی | unwieldy, huge, massive, lumpish, whopper, great | ||
عربی | غير عملي، ثقيل، صعب المأخذ لثقله | ||
ترکی | brüt | ||
فرانسوی | brut | ||
آلمانی | brutto | ||
اسپانیایی | bruto | ||
ایتالیایی | grossolano | ||
مرتبط | سنگین، بد هیکل، دیر جنبش، صعب، کلان، عظیم الجثه، حجیم، سترگ، تنومند، عظیم، لش، تنه لش، کودن، لخت، از اندازه بزرگتر، گفتن | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "گنده" در زبان فارسی به معنای بزرگ، حجیم یا درشت است. برای استفاده صحیح از این کلمه در نگارش و گفتار، نکات زیر را مد نظر قرار دهید:
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "گنده" بهدرستی و به شکل مؤثری در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید. | ||
واژه | گنده | ||
معادل ابجد | 79 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | gande | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) ‹گندا، گندای› [قدیمی] | ||
مختصات | (ص .) | ||
آواشناسی | gonde | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی گنده | ||
پخش صوت |
خشن، ستبر، درشت، زبر، ناهموار کلمه "گنده" در زبان فارسی به معنای بزرگ، حجیم یا درشت است. برای استفاده صحیح از این کلمه در نگارش و گفتار، نکات زیر را مد نظر قرار دهید: معنی و مفهوم: "گنده" بهعنوان صفتی برای توصیف اشیاء، افراد یا مفاهیم بزرگ و حجیم استفاده میشود. بهطور مثال: "این گندمها خیلی بزرگ هستند." استفاده در مکالمات غیررسمی: این کلمه بیشتر در زبان محاوره و غیررسمی به کار میرود و ممکن است در نوشتار رسمی مناسب نباشد. جملات توصیفی: کلمه "گنده" میتواند در جملات توصیفی به کار رود. مانند: "ما یک میوه گنده خریدهایم." قواعد نگارشی: هنگام استفاده از "گنده" در جمله، به قواعد نگارشی توجه کنید، مانند: اجتناب از کاربرد توهینآمیز: در برخی از موارد، این کلمه میتواند بهطور توهینآمیز به کار رود، بنابراین در انتخاب آن باید محتاط بود. با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "گنده" بهدرستی و به شکل مؤثری در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.
بزرگ، درشت، زمخت، ستبر، ستبر، ضخيم، كلفت، ناهموار
كوچولو
unwieldy, huge, massive, lumpish, whopper, great
غير عملي، ثقيل، صعب المأخذ لثقله
brüt
brut
brutto
bruto
grossolano
سنگین، بد هیکل، دیر جنبش، صعب، کلان، عظیم الجثه، حجیم، سترگ، تنومند، عظیم، لش، تنه لش، کودن، لخت، از اندازه بزرگتر، گفتن