لاف زدن
licenseمعنی کلمه لاف زدن
معنی واژه لاف زدن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | brag, boast, yelp, gammon, brave, hector, praise, puff, rodomontade, vaunt, bragging | ||
عربی | تفاخر، فاخر، تباهى، تبجح، متبجح، مفخرة، تباه، المتفاخر، البراغ لعبة، رائع | ||
مرتبط | با تکبر راه رفتن، بالیدن، باد کردن، رجز خواندن، قپی کردن، به رخ کشیدن، خودستایی کردن، سخن اغراقامیز گفتن، جیغ زدن، واغ واغ کردن، مارس کردن، سردواندن، نمک زدن و دودی کردن، اراستن، قلدری کردن، ستودن، ستایش کردن، تعریف کردن، تمجید کردن، چاپلوسی کردن، پف کردن، چپق یا سیگار کشیدن، منفجر شدن، پف دادن، بلوف زدن، گزافه گویی کردن | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "لاف زدن" به معنای فخر کردن یا خود را بزرگتر از آنچه که هست نشان دادن است. در نگارش این کلمه، چند نکته قواعدی و نگارشی وجود دارد:
با رعایت این نکات، میتوان به شکل مؤثری از "لاف زدن" در نوشتار و گفتار استفاده کرد. | ||
واژه | لاف زدن | ||
معادل ابجد | 172 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
نوع | مصدر | ||
مختصات | (زَ دَ) (مص ل .) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی لاف زدن | ||
پخش صوت |
-1 خودستايي کردن : اين لافي کلمه "لاف زدن" به معنای فخر کردن یا خود را بزرگتر از آنچه که هست نشان دادن است. در نگارش این کلمه، چند نکته قواعدی و نگارشی وجود دارد: نحوه نوشتن: "لاف زدن" به صورت جداگانه نوشته میشود و به دو بخش تقسیم میشود: "لاف" (اسم) و "زدن" (فعل). استفاده از علامت نگارشی: در جملات میتوانیم از ویرگول، نقطه، یا سایر علائم تأکید استفاده کنیم. برای مثال: "او همیشه لاف میزند، اما واقعاً دانش زیادی ندارد." مطابقت با زمان فعل: بسته به زمان جملات، ممکن است از شکلهای مختلف فعل "زدن" استفاده شود. مثلاً: "او لاف میزند"، "او لاف زد"، یا "او لاف زده بود". تنوع در استفاده: از این کلمه میتوان در موقعیتهای مختلف استفاده کرد. برای مثال: "در محفلهای دوستانه، او معمولاً لاف میزند." با رعایت این نکات، میتوان به شکل مؤثری از "لاف زدن" در نوشتار و گفتار استفاده کرد.
نيست که ميزنم و بارنامه نيست که ميکنم
بلکه عذري است که بسبب اين تاريخ
ميخواهم . -2 دعوي باطل کردن :
برگ بي برگي نداري لاف درويشي مزن خ
(سنائي لغ.)
brag, boast, yelp, gammon, brave, hector, praise, puff, rodomontade, vaunt, bragging
تفاخر، فاخر، تباهى، تبجح، متبجح، مفخرة، تباه، المتفاخر، البراغ لعبة، رائع
با تکبر راه رفتن، بالیدن، باد کردن، رجز خواندن، قپی کردن، به رخ کشیدن، خودستایی کردن، سخن اغراقامیز گفتن، جیغ زدن، واغ واغ کردن، مارس کردن، سردواندن، نمک زدن و دودی کردن، اراستن، قلدری کردن، ستودن، ستایش کردن، تعریف کردن، تمجید کردن، چاپلوسی کردن، پف کردن، چپق یا سیگار کشیدن، منفجر شدن، پف دادن، بلوف زدن، گزافه گویی کردن