ماست
licenseمعنی کلمه ماست
معنی واژه ماست
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | yogurt, yoghurt | ||
عربی | لبن زبادي، لبن مصفى، زبادي | ||
ترکی | yoğurt | ||
فرانسوی | yaourt | ||
آلمانی | joghurt | ||
اسپانیایی | yogur | ||
ایتالیایی | yogurt | ||
مرتبط | یوقورت | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "ماست" در زبان فارسی به معنای فرآورده لبنی است که از شیر بهدست میآید. برای استفاده صحیح و نگارشی این کلمه، در نظر گرفتن نکات زیر میتواند مفید باشد:
با رعایت این نکات میتوان به درستی از کلمه "ماست" در نوشتار و گفتار بهره برد. | ||
واژه | ماست | ||
معادل ابجد | 501 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | māst | ||
نوع | اسم | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) | ||
مختصات | (اِ.) | ||
آواشناسی | mAst | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی ماست | ||
پخش صوت |
خوراکي از انواع لبنيات کلمه "ماست" در زبان فارسی به معنای فرآورده لبنی است که از شیر بهدست میآید. برای استفاده صحیح و نگارشی این کلمه، در نظر گرفتن نکات زیر میتواند مفید باشد: نوشتار صحیح: "ماست" همیشه به این صورت نوشته میشود و هیچ فرم دیگری ندارد. نکتههای نگارشی: استفاده در جملات: قواعد دستوری: با رعایت این نکات میتوان به درستی از کلمه "ماست" در نوشتار و گفتار بهره برد.
که از شير تهيه کنند . طريقه ء آن
چنين است : شير را گرم کنند و سپس
با اندکي ماست مايه زنند و روي آن را
گرم بپوشانند و در جايي نهند تا منعقد
گردد بپوشانند و درجايي نهند تا منعقد
گردد و سفت شود جغرات :
غريبي گرت ماست پيش آورد
دو پيمانه آبست و يک چمچه دوغ .
(گلستان .قر . 54)
يا ماست و موسير . موسير را در آب
مي خوابانند و سپس در ماست داخل کنند .
يا از سفيدي ماست تا سياهي زغال .
همه وهمه چيز . يا رنگ کسي مثل ماست
پريدن . بر اثر رنج و محنت و مرگ يا
شنيدن خبري موحش رنگ از صورتش پريدن :
دندانهايش کليد شد . رنگش مثل ماست
پريد ... يا ماست تو(ي) دهن کسي
بودن . از گفتن سخني در موقع لازم
خودداري کردن : وقتي فلاني داشت اين
ميوه ها را بتو قالب مي کرد ماست
تو دهنت بود که بگويي لک زده هايش را
نگذارد ک يا ماست را هم نمي برد .
بسيار کند است (چاقو کارد) .
يا ماست ها را کيسه کردن . از تهديد
کسي ترسيدن جاخوردن : تا صداي من
بلند شد پسره ماستها را کيسه کرد و دست
از شلوغ بازي برداشت .
yogurt, yoghurt
لبن زبادي، لبن مصفى، زبادي
yoğurt
yaourt
joghurt
yogur
yogurt
یوقورت