مامور
licenseمعنی کلمه مامور
معنی واژه مامور
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1-اسم 2- عامل، كارگزار، وكيل 3- كارمند 4- گماشته، مستخدم 5- متصدي، مسئول 6- پاسبان، پليس 7- فرستاده | ||
متضاد | آمر | ||
عربی | ضابط، موظف، شرطي، مأمور، ضابط من مرتبة القادة، ربان باخرة، زود بالضباط، زود بالموظفين، أمر، وجه، أرشد، قاد | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "مامور" در زبان فارسی به معنای فردی است که به انجام کاری خاص، معمولاً به نمایندگی از یک سازمان یا نهاد، منصوب شده است. در زیر چند نکته درباره قواعد فارسی و نگارشی مربوط به این کلمه آورده شده است:
با رعایت این نکات، میتوانید به درستی از کلمه "مامور" در نوشتهها و صحبتهای خود استفاده کنید. | ||
واژه | مامور | ||
معادل ابجد | 287 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی مامور | ||
پخش صوت |
امر کرده شده و حکم کرده شده و فرموده شده کلمه "مامور" در زبان فارسی به معنای فردی است که به انجام کاری خاص، معمولاً به نمایندگی از یک سازمان یا نهاد، منصوب شده است. در زیر چند نکته درباره قواعد فارسی و نگارشی مربوط به این کلمه آورده شده است: نحوه نوشتار: کلمه "مامور" به صورت جدا نوشته میشود و بدون هیچگونه خطای املایی باید به کار رود. نوع کلمه: "مامور" یک اسم است و میتواند به عنوان فاعل یا مفعول در جملات به کار رود. به عنوان مثال: ترکیب با صفات: میتوان به راحتی صفاتی را به کلمه "مامور" اضافه کرد تا ویژگیهای خاصی را بیان کند. مثلاً: جمع بستن: جمع "مامور" به صورت "ماموران" نوشته میشود. به عنوان مثال: قید مکان و زمان: میتوانید قیدهایی مانند زمان و مکان را به جملاتی که دارای "مامور" هستند اضافه کنید: با رعایت این نکات، میتوانید به درستی از کلمه "مامور" در نوشتهها و صحبتهای خود استفاده کنید.
- 1 گومارتک گمارده
گماشته - 2 اپرهان پروانک
به فرمان فرمان يافته
(اسم) -1 فرمان داده امر کرده شده :
گفت موسي :اين مرا دستور نيست
بنده ام امهال تو مامور نيست .
(مثنوي . نيک. 62 : 3)
-2 کسي که او را بکاري گماشته باشند
گماشته :
زودا که ديد خواهم از سعي بخت فرخ
مامور امر سلطان ايران ستان و توران .
(پيغوملک . لباب . نف. 54)
جمع : مامورين . يا مامور احصائيه .
آمارگر . يا مامور اطفائيه .
آتش نشان . يا مامور آگاهي .
کارآگاه . يا مامور اجرا . کسي که
از طرف اداره ء اجراء دادگستري موظف است
که احکام و قرارهاي دادگاه را بمرحله ء
عمل درآورد . يا مامور تامينات .
1-اسم
2- عامل، كارگزار، وكيل
3- كارمند
4- گماشته، مستخدم
5- متصدي، مسئول
6- پاسبان، پليس
7- فرستاده
آمر
ضابط، موظف، شرطي، مأمور، ضابط من مرتبة القادة، ربان باخرة، زود بالضباط، زود بالموظفين، أمر، وجه، أرشد، قاد