مانع شدن
licenseمعنی کلمه مانع شدن
معنی واژه مانع شدن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | جلوگيري كردن، منع كردن، بازداشتن | ||
انگلیسی | barricade, prevent, hamper, exclude, hinder, stop, hold up, impede, balk, bar, inhibit, resist, debar, hold back, interfere with, obstruct, obturate, rein, stymie, suppress | ||
عربی | متراس، حاجز، عقبة، سد بمتراس | ||
مرتبط | مسدود کردن، منع کردن، ممانعت کردن، باز داشتن، پیش گیری کردن، جلو گیری کردن، مانع شدن از، از کار بازداشتن، محروم کردن، مستثنی کردن، بیرون نگاه داشتن از، راه ندادن به، پاگیرشدن، بازمانده کردن، بتاخیر انداختن، متوقف ساختن، ایستادن، توقف کردن، پر کردن، خوابیدن، با اسلحه سرقت کردن، مشکل کردن، طفره رفتن از، امتناع ورزیدن، رد کردن، زیرش زدن، مانع رشدونموشدن، بستن، از بین رفتن رد کردن دادخواست، ممنوع کردن، باز داشتن و نهی کردن، از بروز احساسات جلوگیری کردن، مقاومت کردن، مخالفت کردن، پایداری کردن، ایستادگی کردن، استقامت کردن، وقفه کردن، ایجاد مانع کردن، جلو چیزی را گرفتن، اشکالتراشی کردن، گرفتن، لجام زدن، افسار کردن، راندن، قرار گرفتن، گیر کردن، سرکوب کردن، فرو نشاندن، منکوب کردن، موقوف کردن، پایمال کردن | ||
واژه | مانع شدن | ||
معادل ابجد | 515 | ||
تعداد حروف | 7 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی مانع شدن | ||
پخش صوت |
باز داشتن
(مصدر) جلوگيري کردن منع کردن :
هيچ چيزکه مانع شود در رفتن راه
نبود .
جلوگيري كردن، منع كردن، بازداشتن
barricade, prevent, hamper, exclude, hinder, stop, hold up, impede, balk, bar, inhibit, resist, debar, hold back, interfere with, obstruct, obturate, rein, stymie, suppress
متراس، حاجز، عقبة، سد بمتراس
مسدود کردن، منع کردن، ممانعت کردن، باز داشتن، پیش گیری کردن، جلو گیری کردن، مانع شدن از، از کار بازداشتن، محروم کردن، مستثنی کردن، بیرون نگاه داشتن از، راه ندادن به، پاگیرشدن، بازمانده کردن، بتاخیر انداختن، متوقف ساختن، ایستادن، توقف کردن، پر کردن، خوابیدن، با اسلحه سرقت کردن، مشکل کردن، طفره رفتن از، امتناع ورزیدن، رد کردن، زیرش زدن، مانع رشدونموشدن، بستن، از بین رفتن رد کردن دادخواست، ممنوع کردن، باز داشتن و نهی کردن، از بروز احساسات جلوگیری کردن، مقاومت کردن، مخالفت کردن، پایداری کردن، ایستادگی کردن، استقامت کردن، وقفه کردن، ایجاد مانع کردن، جلو چیزی را گرفتن، اشکالتراشی کردن، گرفتن، لجام زدن، افسار کردن، راندن، قرار گرفتن، گیر کردن، سرکوب کردن، فرو نشاندن، منکوب کردن، موقوف کردن، پایمال کردن