مخلوط کردن
licenseمعنی کلمه مخلوط کردن
معنی واژه مخلوط کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | آميختن، قاطي كردن، درهم كردن | ||
انگلیسی | mix, knead, shuffle, blend, jumble, combine, mingle, stir together, admix, commix, compound, fuse, fuze, hash, immingle, merge, syncretize, temper | ||
عربی | مزج، خلط، امتزج، عاشر، تهاجن، شوش الذهن، تورط، مزيج، خليط، خليط الرمل | ||
مرتبط | درهم کردن، امیختن، اشوردن، سرشتن، قاتی کردن، خمیر کردن، مالیدن، خمیر درست کردن، ورزیدن، بهم امیختن، بر زدن، بهم مخلوط کردن، بی قرار بودن، این سو و ان سو حرکت کردن، تکان تکان خوردن، ترکیب کردن، باهم پیوستن، متحد شدن، امیختن ترکیب شدن، ممزوج شدن، ذکر کردن، بهم پیوستن، مخلوط شدن، امیزش کردن، دخالت کردن، بهم ریختن، درامیختن، ترکیب کردن یا شدن، گداختن، فتیله گذاشتن در، فیوزدارکردن، ذوب شدن، خرد کردن، ریزه ریزه کردن، در هم امیختن، ادغام کردن، فراگرفته، یکی کردن، ممزوج کردن، ابدیده کردن، ملایم کردن، میزان کردن، اب دادن، درست ساختن | ||
واژه | مخلوط کردن | ||
معادل ابجد | 959 | ||
تعداد حروف | 9 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی مخلوط کردن | ||
پخش صوت |
گومختن ويمختن شيپ گت کردن
(گويش افغاني) در آميزاندن
آميختن، قاطي كردن، درهم كردن
mix, knead, shuffle, blend, jumble, combine, mingle, stir together, admix, commix, compound, fuse, fuze, hash, immingle, merge, syncretize, temper
مزج، خلط، امتزج، عاشر، تهاجن، شوش الذهن، تورط، مزيج، خليط، خليط الرمل
درهم کردن، امیختن، اشوردن، سرشتن، قاتی کردن، خمیر کردن، مالیدن، خمیر درست کردن، ورزیدن، بهم امیختن، بر زدن، بهم مخلوط کردن، بی قرار بودن، این سو و ان سو حرکت کردن، تکان تکان خوردن، ترکیب کردن، باهم پیوستن، متحد شدن، امیختن ترکیب شدن، ممزوج شدن، ذکر کردن، بهم پیوستن، مخلوط شدن، امیزش کردن، دخالت کردن، بهم ریختن، درامیختن، ترکیب کردن یا شدن، گداختن، فتیله گذاشتن در، فیوزدارکردن، ذوب شدن، خرد کردن، ریزه ریزه کردن، در هم امیختن، ادغام کردن، فراگرفته، یکی کردن، ممزوج کردن، ابدیده کردن، ملایم کردن، میزان کردن، اب دادن، درست ساختن