مستقل
licenseمعنی کلمه مستقل
معنی واژه مستقل
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- آزاد، خودمختار، ناوابسته، خودگردان، خودفرمان، غيروابسته، مختار 2- جدا 3- جداگانه، علي حده | ||
متضاد | غيرمستقل، وابسته | ||
انگلیسی | independent,autonomous,absolute,free,non-aligned,self-determining,self-governing | ||
عربی | مستقل | ||
ترکی | bağımsız | ||
فرانسوی | indépendant | ||
آلمانی | unabhängig | ||
اسپانیایی | independiente | ||
ایتالیایی | indipendente | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "مستقل" به معنای خودکفا بودن یا نیاز نداشتن به دیگران است. در زبان فارسی، این کلمه به اشکال مختلفی میتواند مورد استفاده قرار گیرد. در زیر به برخی از قواعد نگارشی و زبانی مربوط به این کلمه اشاره میشود:
در کل، کلمه "مستقل" در جملات و متون مختلف کاربردهای فراوانی دارد و باید به تناسب با معنا و ساختار جمله استفاده شود. | ||
واژه | مستقل | ||
معادل ابجد | 630 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | mostaqel[l] | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) [عربی: مستقلّ] | ||
مختصات | (مُ تَ قِ لّ) [ ع . ] (اِفا.) | ||
آواشناسی | mostaqell | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی مستقل | ||
پخش صوت |
بردارنده و حمل کننده ، آزاد و مختار کلمه "مستقل" به معنای خودکفا بودن یا نیاز نداشتن به دیگران است. در زبان فارسی، این کلمه به اشکال مختلفی میتواند مورد استفاده قرار گیرد. در زیر به برخی از قواعد نگارشی و زبانی مربوط به این کلمه اشاره میشود: نقطهگذاری: اگر "مستقل" در پایان جملهای بیاید، باید با نقطه تمام شود. مثلاً: "او یک انسان مستقل است." جنس کلمه: "مستقل" یک صفت است و میتواند با نامها (اسمها) ترکیب شود. مثلاً: "افراد مستقل". نحوی: میتوان از "مستقل" در جملات مختلف استفاده کرد، هم به عنوان صفت و هم به عنوان مفهومی مستقل. مثلاً: "کشورهای مستقل باید از حق خود دفاع کنند." ترکیبات و همنشینیها: کلمه "مستقل" معمولاً با کلمات دیگری مانند "فکری"، "مالی"، "اجتماعی" و ... ترکیب میشود. مثلاً: "استقلال فکری". استفاده از پیشوند و پسوند: میتوان از پیشوندها و پسوندها برای ساخت کلمات مرتبط استفاده کرد. مثلاً: "مستقل بودن". در کل، کلمه "مستقل" در جملات و متون مختلف کاربردهای فراوانی دارد و باید به تناسب با معنا و ساختار جمله استفاده شود.
1- آزاد، خودمختار، ناوابسته، خودگردان، خودفرمان، غيروابسته، مختار
2- جدا
3- جداگانه، علي حده
غيرمستقل، وابسته
independent,autonomous,absolute,free,non-aligned,self-determining,self-governing
مستقل
bağımsız
indépendant
unabhängig
independiente
indipendente