مشتری
licenseمعنی کلمه مشتری
معنی واژه مشتری
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1-اسم 2- بايع، خريدار 3- طرفدار 4- خواهان، خواستار، مايل 5- ارباب رجوع، 6- برجيس | ||
انگلیسی | customer, client, Jupiter, patron, casual, chap, vendee | ||
عربی | زبون، عميل زبون، شخص، عميل | ||
ترکی | müşteri | ||
فرانسوی | client | ||
آلمانی | kunde | ||
اسپانیایی | cliente | ||
ایتالیایی | cliente | ||
مرتبط | موکل، خورشید، حامی، پشتیبان، ولینعمت، حافظ، دوست، مرد، شکاف، جوانک، ترک، فک، خریدار | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "مشتری" در زبان فارسی به معنای فردی است که کالا یا خدماتی را خریداری میکند. برای استفاده صحیح از این کلمه و نگارش آن، میتوان به برخی از قواعد و نکات نگارشی اشاره کرد:
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "مشتری" به درستی و به طور مؤثر در نوشتار خود استفاده کنید. | ||
واژه | مشتری | ||
معادل ابجد | 950 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | moštari | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (صفت) [عربی] | ||
مختصات | ( ~.) [ ع . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | moStari | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی مشتری | ||
پخش صوت |
خريدار، خرنده ، آنکه چيزي ميخرد کلمه "مشتری" در زبان فارسی به معنای فردی است که کالا یا خدماتی را خریداری میکند. برای استفاده صحیح از این کلمه و نگارش آن، میتوان به برخی از قواعد و نکات نگارشی اشاره کرد: مفرد و جمع: "مشتری" در حالت مفرد به کار میرود و جمع آن "مشتریان" است. زبان رسمی و غیررسمی: میتوان از این کلمه در هر دو نوع زبان رسمی و غیررسمی استفاده کرد، اما در متنهای رسمی باید توجه داشت که جمله بندی و ساختار آن مناسب باشد. حالت نکره و معرفه: ترکیبات: این واژه میتواند با واژههای دیگر ترکیب شود، مانند: قواعد نگارش: در نوشتار، توجه به فاصله بین کلمات و استفاده صحیح از علائم نگارشی ضروری است. بهعنوان مثال: با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "مشتری" به درستی و به طور مؤثر در نوشتار خود استفاده کنید.
1-اسم
2- بايع، خريدار
3- طرفدار
4- خواهان، خواستار، مايل
5- ارباب رجوع،
6- برجيس
customer, client, Jupiter, patron, casual, chap, vendee
زبون، عميل زبون، شخص، عميل
müşteri
client
kunde
cliente
cliente
موکل، خورشید، حامی، پشتیبان، ولینعمت، حافظ، دوست، مرد، شکاف، جوانک، ترک، فک، خریدار
مشتري = الشاري :از فعل شراه: سیاره Jupiter بمعنی ظرف حاوی لکه های قرمز طلائي درخشنده ودرحال جنبش وجوش. وبه "خریدار" میگن چون دارای سکهای طلائی قرمزرنگ ودر حالت حرکت وجنبش از مغازه به مغازه دیگری. شریان خون:ظرف حاوی سکه های قرمز خونی (گلبولهای قرمز خون) در حال حرکت وجنبش (متحرك). ــ محمدعلی عطار در 3 سال قبل |