مشرب
licenseمعنی کلمه مشرب
معنی واژه مشرب
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- آيين، كيش، مذهب، مسلك، مكتب، نحله 2- خلق، خو، ذوق 3- بينش، شيوه تفكر 4- آبشخور، منهل | ||
انگلیسی | disposition, mood, humor, grain, nature, watering place, humour, model | ||
عربی | ترتيب، تنظيم، ميل، نزعة، مزاج، قابلية، رغبة، حب الحكم، عريكة، حسم مسألة ما، تغير | ||
ترکی | içici | ||
فرانسوی | buveur | ||
آلمانی | trinker | ||
اسپانیایی | bebedor | ||
ایتالیایی | bevitore | ||
مرتبط | وضع، خواست، حالت، تمایل، سرشت، حال، حوصله، وجه، مزاج، شوخی، خلط، تنابه، خوش مزگی، دانه، غله، حبوبات، ذره، جو، طبیعت، ماهیت، ذات، فطرت، مخزن، محل چشمه اب معدنی، اب انبار، ابشخور، استخر | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "مشرب" در زبان فارسی به معنای شیوهی زندگی یا طرز فکر و همچنین به معنای محل نوشیدن (مانند قهوهخانه) استفاده میشود. در ادامه به برخی از قواعد نگارشی و کاربردی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
با رعایت این نکات میتوان به شیوهای صحیح و مؤثر از کلمه "مشرب" در نگارش و مکالمات فارسی استفاده کرد. | ||
واژه | مشرب | ||
معادل ابجد | 542 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | mašrab | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی، جمع: مشارب] | ||
مختصات | (مَ رَ) [ ع . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | maSrab | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی مشرب | ||
پخش صوت |
نوشيدن آب، آشاميدن، شرب کلمه "مشرب" در زبان فارسی به معنای شیوهی زندگی یا طرز فکر و همچنین به معنای محل نوشیدن (مانند قهوهخانه) استفاده میشود. در ادامه به برخی از قواعد نگارشی و کاربردی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم: نحوه نوشتن: کلمه "مشرب" بهدلیل نداشتن حرف خاصی که بتواند اشتباهات نگارشی را ایجاد کند، به راحتی نوشته میشود و نیاز به توجه خاصی ندارد. جنس کلمه: "مشرب" اسم است و میتواند جمع بسته شود. جمع این کلمه "مشارب" است. کاربرد در جملات: این کلمه معمولاً در متون ادبی، اجتماعی یا مذهبی به کار میرود. برای مثال: نحوه استفاده در ترکیبها: "مشرب" میتواند در ترکیبها و عبارات مختلفی استفاده شود، مانند "مشرب عرفانی"، "مشرب فکری"، "مشرب فرهنگی" و غیره. با رعایت این نکات میتوان به شیوهای صحیح و مؤثر از کلمه "مشرب" در نگارش و مکالمات فارسی استفاده کرد.
1- آيين، كيش، مذهب، مسلك، مكتب، نحله
2- خلق، خو، ذوق
3- بينش، شيوه تفكر
4- آبشخور، منهل
disposition, mood, humor, grain, nature, watering place, humour, model
ترتيب، تنظيم، ميل، نزعة، مزاج، قابلية، رغبة، حب الحكم، عريكة، حسم مسألة ما، تغير
içici
buveur
trinker
bebedor
bevitore
وضع، خواست، حالت، تمایل، سرشت، حال، حوصله، وجه، مزاج، شوخی، خلط، تنابه، خوش مزگی، دانه، غله، حبوبات، ذره، جو، طبیعت، ماهیت، ذات، فطرت، مخزن، محل چشمه اب معدنی، اب انبار، ابشخور، استخر