معشوق
licenseمعنی کلمه معشوق
معنی واژه معشوق
ma'šuq
lover
|
معشوق
مترادف:
اسم، جانان، دلارام، دلبر، دلداده، دل ربا، دوست، دوستگان، شاهد، محبوب، محبوبه، نگار، يار، فاسق، رفيقه، رفيق
متضاد:
عاشق معشوقه
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب:
(اسم، صفت) [عربی]
مختصات:
(مَ) [ ع . ] (اِمف .)
الگوی تکیه:
WS
نقش دستوری:
اسم
آواشناسی:
ma'Suq
منبع:
فرهنگ فارسی هوشیار
معادل ابجد:
516
شمارگان هجا:
2
دیگر زبان ها
انگلیسی
lover | honey , beloved , loved
ترکی
sevgili
فرانسوی
amoureux
آلمانی
liebhaber
اسپانیایی
amante
ایتالیایی
amante
عربی
عاشق | حبيب , العاشق , محبوب , صب عاشق , نصير متحمس , خليل , صديق محب , هاوى السينما
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "معشوق" از نظر قاعدههای فارسی و نگارشی به شرح زیر است:
-
تعریف: معشوق به معنای کسی است که مورد عشق و محبت قرار میگیرد. این واژه به طور معمول در اشعار و ادبیات فارسی به کار میرود و معنای عمیقی دارد.
-
نحوهٔ نوشتن: این واژه باید بدون هیچ گونه علامت اضافی یا غلط املایی نوشته شود؛ بنابراین شکل صحیح آن "معشوق" است.
-
جنس و تعداد: واژه "معشوق" مؤنث یا مذکر نیست و به صورت مفرد به کار میرود. در جمع، میتوان از "معشوقها" استفاده کرد.
-
نحوهٔ تلفظ: به زبان فارسی به صورت "مَعشوق" تلفظ میشود که در آن، حرف 'م' به صورت غلیظ و 'ع' به صورت کشیده بیان میشود.
-
قانونهای نگارشی:
- در نوشتار رسمی و ادبی، بهتر است از کلمات هممعنی و دیگر تعابیر برای تنوع استفاده کرد، اما "معشوق" به عنوان یک واژه کلیدی، میتواند در متنها به صورت مکرر استفاده شود.
- استفاده از "معشوق" در قالبهای شعری و نثرهای ادبی به همراه تصاویری زیبا و احساسات عمیق، میتواند تأثیر بیشتری در انتقال مفهوم عشق و محبت داشته باشد.
- کاربرد در جملات: میتوان از این واژه در جملات مختلف به شکلهای زیر استفاده کرد:
- "او همواره در دل من به عنوان معشوق باقی خواهد ماند."
- "شعرهای او تماماً دربارهٔ معشوقش نوشته شده است."
با رعایت این نکات، میتوان بهخوبی از کلمه "معشوق" در نوشتارهای فارسی استفاده کرد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
- معشوق من همیشه در قلبم جایی ویژه دارد و هر لحظه به یادش میافتم.
- شعرهای عاشقانهای که در وصف معشوق نوشته شده، حس آرامش و زیبایی را به من القا میکند.
- در هر نگاه معشوق، دنیایی از عشق و آرزو پنهان است که تنها من میتوانم آن را درک کنم.