license
98
1667
100
معنی کلمه ساز معنی واژه ساز
معنی:
1 - هریک از آلات موسیقی . 2 - وسایل زندگی . 3 - سامان ، نظم و ترتیب . 4 - استعداد، آمادگی . 5 - ابزار، آلت . 6 - نغمة موسیقی ، آهنگ . 7 - تجهیزات جنگی ، جنگ - افزار. 8 - جامه ، لباس . 9 - مکر، حیله ، فریب . ؛ به ~ کسی رقصیدن کنایه از: بازیچة کسی شدن ، ندانسته از کسی فرمان بردن .مترادف 1- ارغنون، تار، سه تار، چنگ، رود، عود
2- تجمل، برگ، دستگاه
3- ساخت، سامان
4- تحمل، سازگاري، سازش
5- خدعه، فريب، مكر، نيرنگ
6- تدارك، تهيه
7- جامه، رخت، لباس
8- بنه، توشه، زاد سفر
9- راه، روش، طريق، شيوه
10- نفع، سود
11- آرايش، آماانگلیسی tool, musical instrument, equipment, accoutrements, outfit, apparatus, materiel, arms, disposition, harmony, mouth organ, order, music, instrumentعربی أداة، آلة، جهاز، لعبة، طرق، أتقن الصنع، زين بأداةترکی enstrümanفرانسوی instrumentآلمانی instrumentاسپانیایی instrumentoایتالیایی strumentoمرتبط ابزار، افزار، اسباب، الت، الت دست، تجهیزات، ساز و برگ، تجهیز، همسفر، بنه سفر، ماشین، لوازم، جهاز، تکنیک، قسمت مادی یا مکانیکی هنر، اغوش، وضع، مشرب، خواست، حالت، تمایل، هارمونی، توازن، همسازی، تطبیق، هم اهنگی، ساز دهنی، ارغنون دهنی، سفارش، نظم، دستور، ترتیب، راسته، موسیقی، موزیک، اهنگ، غنا، رامشگری
مترادف:
1- ارغنون، تار، سه تار، چنگ، رود، عود
2- تجمل، برگ، دستگاه
3- ساخت، سامان
4- تحمل، سازگاري، سازش
5- خدعه، فريب، مكر، نيرنگ
6- تدارك، تهيه
7- جامه، رخت، لباس
8- بنه، توشه، زاد سفر
9- راه، روش، طريق، شيوه
10- نفع، سود
11- آرايش، آما
ترکیب:
(اسم)
مختصات:
(اِ.)
الگوی تکیه:
S
نقش دستوری:
اسم
آواشناسی:
sAz
منبع:
فرهنگ فارسی معین
معادل ابجد:
68
شمارگان هجا:
1
دیگر زبان ها
انگلیسی
tool | musical instrument , equipment , accoutrements , outfit , apparatus , materiel , arms , disposition , harmony , mouth organ , order , music , instrument
عربی
أداة | آلة , جهاز , لعبة , طرق , أتقن الصنع , زين بأداة
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)برای نوشتن و استفاده از کلمه «ساز» در زبان فارسی، چند نکته قواعدی و نگارشی وجود دارد:
تعریف و معنا : کلمه «ساز» به معنای دستگاه یا ابزاری است که برای تولید صدا استفاده میشود. همچنین به معنای «ساختن» و «تنظیم کردن» نیز به کار میرود.
جایگاه واژه در جمله : کلمه «ساز» میتواند به عنوان اسم، فعل، یا بخشی از یک ترکیب بکار برود. برای مثال:
«این ساز بسیار زیباست.» (اسم)
«او در حال ساز کردن یک قطعه موسیقی است.» (فعل)
ترکیبهای رایج : کلمه «ساز» میتواند در ترکیب با دیگر کلمات قرار گیرد و معانی جدیدی پیدا کند. به عنوان مثال:
«ساز و کار» به معنای روش یا روندی خاص.
«سازنده» به معنای کسی که چیزی را میسازد.
همخانوادهها : کلمه «ساز» دارای همخانوادههایی است که ممکن است در متنها با آنها مواجه شوید. مانند «ساختن»، «سازگاری» و «سازشی».
نکات نگارشی :
در نوشتار فارسی، کلمه «ساز» باید بهطور صحیح و بدون اشتباه تایپی نوشته شود.
همچنین باید توجه داشت که «ساز» در ترکیبها و عبارات باید با دیگر کلمات به درستی تلفظ و نوشته شود.
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه «ساز» بهدرستی و به طور مؤثر در نوشتار و گفتارتان استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "ساز" در جمله آورده شده است:
ساز های مختلفی در این کنسرت به کار رفته بودند.
او تصمیم گرفت یک ساز جدید یاد بگیرد.
این ساز صدای بسیار دلنشینی دارد.
در فرهنگ ما، ساز به عنوان یک وسیلهی ارتباطی مهم شناخته میشود.
او با دوستانش در پارک برای نواختن ساز دور هم جمع شدند.
اگر نیاز به مثالهای بیشتری دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!
فرهنگ فارسی معین واژگان مرتبط: ابزار، افزار، اسباب، الت، الت دست، تجهیزات، ساز و برگ، تجهیز، همسفر، بنه سفر، ماشین، لوازم، جهاز، تکنیک، قسمت مادی یا مکانیکی هنر، اغوش، وضع، مشرب، خواست، حالت، تمایل، هارمونی، توازن، همسازی، تطبیق، هم اهنگی، ساز دهنی، ارغنون دهنی، سفارش، نظم، دستور، ترتیب، راسته، موسیقی، موزیک، اهنگ، غنا، رامشگری