یار
licenseمعنی کلمه یار
معنی واژه یار
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- جانانه، جانان، دلبر، دلداده، دلدار، محبوبه، محبوب، معشوق، نگار، ول 2- حبيب، خليل، دوست، رفيق، صديق، محب 3- صحابه، مصاحب، معاشر، همدم، همراه، هم صحبت، همنشين 4- پشتيبان، حامي، دستگير، دستيار، دوستدار، طرفدار، كمك، مددكار، معاضد، معاون، معين، ناصر، نصير، ياور 5- هم بازي، هم تيمي | ||
متضاد | اغيار، دشمن | ||
انگلیسی | sweetheart, partner, helper, alter ego, adjunct, fellow, mistress, pard, pal, billy, bloke, close friend, playmate, turtledove, Jo, buddy, adjoint, adjutant, bosom friend, chummy, gill, helpmate, paramour, succourer, yokefellow, yar | ||
عربی | حبيبة، حبيب، الحبيبة، قرة العين، عشيقة | ||
ترکی | dostum | ||
فرانسوی | mec | ||
آلمانی | alter | ||
اسپانیایی | dudar | ||
ایتالیایی | tizio | ||
مرتبط | معشوقه، عزیز، دلارام، مامانی، شریک، همسر، سهیم، انباز، پا، یاور، کمک، معین، هم دست، رفیق شفیق، خود، دیگر خود، ضمیمه، کمک فرع، قسمت الحاقی، صفت فرعی، شخص، رفیق، آدم، مرد، خانم، بانو، کدبانو، بابا، نوعی کتری فلزی، چماق یا گرز راهزنان، برادر، یارو، هم کار، همبازی، کبوتر قمری، خیلتاش، دستیار، معاون استاد، اجودان، محکوم، دختر، دختربچه، گوشت ماهی، دوشیزه، کمک و همدست، فاسق، موله، رفیقه، عاشق، هم تراز، شریک زندگی | ||
واژه | یار | ||
معادل ابجد | 211 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | yār | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (بن مضارعِ یارستن) [قدیمی] | ||
مختصات | (اِ.) [ په . ] | ||
آواشناسی | yAr | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی معین | ||
نمایش تصویر | معنی یار | ||
پخش صوت |
دارندگی : هوشیار (دارای هوش ).
1- جانانه، جانان، دلبر، دلداده، دلدار، محبوبه، محبوب، معشوق، نگار، ول
2- حبيب، خليل، دوست، رفيق، صديق، محب
3- صحابه، مصاحب، معاشر، همدم، همراه، هم صحبت، همنشين
4- پشتيبان، حامي، دستگير، دستيار، دوستدار، طرفدار، كمك، مددكار، معاضد، معاون، معين، ناصر، نصير، ياور
5- هم بازي، هم تيمي
اغيار، دشمن
sweetheart, partner, helper, alter ego, adjunct, fellow, mistress, pard, pal, billy, bloke, close friend, playmate, turtledove, Jo, buddy, adjoint, adjutant, bosom friend, chummy, gill, helpmate, paramour, succourer, yokefellow, yar
حبيبة، حبيب، الحبيبة، قرة العين، عشيقة
dostum
mec
alter
dudar
tizio
معشوقه، عزیز، دلارام، مامانی، شریک، همسر، سهیم، انباز، پا، یاور، کمک، معین، هم دست، رفیق شفیق، خود، دیگر خود، ضمیمه، کمک فرع، قسمت الحاقی، صفت فرعی، شخص، رفیق، آدم، مرد، خانم، بانو، کدبانو، بابا، نوعی کتری فلزی، چماق یا گرز راهزنان، برادر، یارو، هم کار، همبازی، کبوتر قمری، خیلتاش، دستیار، معاون استاد، اجودان، محکوم، دختر، دختربچه، گوشت ماهی، دوشیزه، کمک و همدست، فاسق، موله، رفیقه، عاشق، هم تراز، شریک زندگی