سوق دادن
licenseمعنی کلمه سوق دادن
معنی واژه سوق دادن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | propel, lead, direct, actuate, activate, send, putting | ||
عربی | دفع، دسر، حث، سير | ||
مرتبط | بجلو راندن، بردن، حرکت دادن، پیش راندن، رهبری کردن، هدایت کردن، سرب پوش کردن، با سرب اندودن، دستور دادن، اداره کردن، نظارت کردن، معطوف داشتن، امر کردن، بکار انداختن، تحریک کردن، بر انگیختن، فعال کردن، کنشور کردن، بفعالیت پرداختن، تخلیص کردن، ارسال داشتن، فرستا دن، روانه کردن، گسیل داشتن، اعزام داشتن | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) در زبان فارسی، کلمه "سوق دادن" به معنای هدایت کردن یا هدایت کردن کسی به سمت مشخصی استفاده میشود. برای استفاده صحیح و نگارش مناسب این کلمه، میتوان به نکات زیر توجه کرد:
به طور کلی، استفاده از "سوق دادن" در جملات باید به نحوی باشد که مفهوم هدایت و رهبری به روشنی منتقل شود. | ||
واژه | سوق دادن | ||
معادل ابجد | 225 | ||
تعداد حروف | 7 | ||
منبع | واژگان مترادف و متضاد | ||
نمایش تصویر | معنی سوق دادن | ||
پخش صوت |
1- به حركت درآوردن، راندن، كشاندن، هدايت كردن
در زبان فارسی، کلمه "سوق دادن" به معنای هدایت کردن یا هدایت کردن کسی به سمت مشخصی استفاده میشود. برای استفاده صحیح و نگارش مناسب این کلمه، میتوان به نکات زیر توجه کرد: نحو (ساختار جملات): "سوق دادن" معمولاً به عنوان فعل و در ترکیب با فاعل و مفعول به کار میرود. مثلاً: "او مردم را به سوی علم سوق داد." فعل مرکب: "سوق دادن" یک فعل مرکب است و به همین دلیل باید به دقت در جملات استفاده شود. حتماً باید از فاعل و مفعول مناسب در کنار این فعل استفاده کرد. فعل متعدی: این فعل متعدی است، به این معنی که به مفعول نیاز دارد. معمولاً مفعول آن افرادی هستند که به سمت خاصی هدایت میشوند. استفاده صحیح از حالتهای مختلف: توجه داشته باشید که این کلمه در انواع زمانها (گذشته، حال، آینده) و در ساختارهای مختلف به کار میرود. برای مثال: نکات نگارشی: هنگام نوشتن، باید حتماً به املای صحیح و استفاده از علامتهای نگارشی توجه کنید. به عنوان مثال، در زمانی که جملهای را با "سوق دادن" مینویسید، از ویرگول و نقطه به درستی استفاده کنید. به طور کلی، استفاده از "سوق دادن" در جملات باید به نحوی باشد که مفهوم هدایت و رهبری به روشنی منتقل شود.
2- وادار كردن، واداشتن، مجبور كردن
propel, lead, direct, actuate, activate, send, putting
دفع، دسر، حث، سير
بجلو راندن، بردن، حرکت دادن، پیش راندن، رهبری کردن، هدایت کردن، سرب پوش کردن، با سرب اندودن، دستور دادن، اداره کردن، نظارت کردن، معطوف داشتن، امر کردن، بکار انداختن، تحریک کردن، بر انگیختن، فعال کردن، کنشور کردن، بفعالیت پرداختن، تخلیص کردن، ارسال داشتن، فرستا دن، روانه کردن، گسیل داشتن، اعزام داشتن