گویی
license
98
1667
100
معنی کلمه گویی
معنی واژه گویی
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | ball, orb, sphere, globe, clue, clew, rundle, as if | ||
عربی | كما لو | ||
ترکی | güya | ||
فرانسوی | comme si | ||
آلمانی | als ob | ||
اسپانیایی | como si | ||
ایتالیایی | come se | ||
مرتبط | توپ، بال، گلوله، گوی، توپ بازی، رقص، جسم کروی، حوزه، کره، قلمرو، محیط، فلک، زمین، حباب، کره خاک، قطره، گلوله نخ، کلید، مدرک، راهنما، نشان، گره، پله نردبان، استوانه گردنده، گو | ||
واژه | گویی | ||
معادل ابجد | 46 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | guyi | ||
نقش دستوری | قید | ||
ترکیب | (فعل) | ||
مختصات | (ق .) | ||
آواشناسی | guyi | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | واژگان مترادف و متضاد | ||
نمایش تصویر | معنی گویی | ||
پخش صوت |
انگار، پنداري، شايد، ظاهراً، گوئيا، گويا، مثل اين كه
ball, orb, sphere, globe, clue, clew, rundle, as if
كما لو
güya
comme si
als ob
como si
come se
توپ، بال، گلوله، گوی، توپ بازی، رقص، جسم کروی، حوزه، کره، قلمرو، محیط، فلک، زمین، حباب، کره خاک، قطره، گلوله نخ، کلید، مدرک، راهنما، نشان، گره، پله نردبان، استوانه گردنده، گو