ماندن
licenseمعنی کلمه ماندن
معنی واژه ماندن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | stay, remain, be, stand, settle, subsist, hang up, lie, abide, stall | ||
عربی | إقامة، توقف، إيقاف، تعليق، إرجاء، مقام مزار، حبل الدعم، سلسلة، احتمال، قدرة على الإحتمال، وقف تنفيذ، بقي، سكن، مكث، انتظر، أقام، أوقف، ثبت، ثبت بحبل، نزل في فندق، أنهى السباق، صد، عطل، هدأ، أهدأ، واصل، يقضي | ||
مرتبط | باقی ماندن، توقف کردن، نگاه داشتن، باز داشتن، اقامت کردن، بودن، شدن، زیستن، وجود داشتن، امر فعل بودن، ایستادن، تحمل کردن، قرار گرفتن، ایست کردن، ته نشین شدن، مستقر شدن، تصفیه کردن، مقیم شدن، مستقر ساختن، زیست کردن، گذران کردن، خوراک دادن، در حال معلق ماندن، زنگ زدن، به صحبت تلفنی خاتمه دادن، دروغ گفتن، دراز کشیدن، خوابیدن، سخن نادرست گفتن، ایستادگی کردن، پایدارماندن، ساکن شدن، منتظر شدن، به اخور بستن، از حرکت بازداشتن، قصور ورزیدن، دور سرگرداندن، طفره زدن | ||
واژه | ماندن | ||
معادل ابجد | 145 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | māndan | ||
ترکیب | (مصدر لازم) [پهلوی: mandan] ‹مانیدن› | ||
مختصات | (دَ) [ په . ] | ||
منبع | واژگان مترادف و متضاد | ||
نمایش تصویر | معنی ماندن | ||
پخش صوت |
1- اقامت گزيدن، ماندگار شدن، مقيم شدن
2- توقف كردن، درنگ كردن
3- درجا زدن
4- خسته شدن، فرسوده شدن، كوفته شدن
5- انتظار كشيدن، منتظرشدن
6- زنده ماندن، زيستن، عمر كردن
7- شبيه بودن، شباهت داشتن، مانستن
8- بيتوته كردن
9- دوام آور
stay, remain, be, stand, settle, subsist, hang up, lie, abide, stall
إقامة، توقف، إيقاف، تعليق، إرجاء، مقام مزار، حبل الدعم، سلسلة، احتمال، قدرة على الإحتمال، وقف تنفيذ، بقي، سكن، مكث، انتظر، أقام، أوقف، ثبت، ثبت بحبل، نزل في فندق، أنهى السباق، صد، عطل، هدأ، أهدأ، واصل، يقضي
باقی ماندن، توقف کردن، نگاه داشتن، باز داشتن، اقامت کردن، بودن، شدن، زیستن، وجود داشتن، امر فعل بودن، ایستادن، تحمل کردن، قرار گرفتن، ایست کردن، ته نشین شدن، مستقر شدن، تصفیه کردن، مقیم شدن، مستقر ساختن، زیست کردن، گذران کردن، خوراک دادن، در حال معلق ماندن، زنگ زدن، به صحبت تلفنی خاتمه دادن، دروغ گفتن، دراز کشیدن، خوابیدن، سخن نادرست گفتن، ایستادگی کردن، پایدارماندن، ساکن شدن، منتظر شدن، به اخور بستن، از حرکت بازداشتن، قصور ورزیدن، دور سرگرداندن، طفره زدن