جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
حد|حدود , نهاية , بلا حدود , أمد , بلغ أقصاه , قصر , قيد , حدد , تخم حدود , نقص , اختصر
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "محدود کردن" در زبان فارسی به معنای کاهش دادن یا تعیین حد و مرز برای چیزی است. این کلمه از دو بخش "محدود" و "کردن" تشکیل شده است. در اینجا به چند قاعده و نکته نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میکنم:
استفاده در جملات: "محدود کردن" به عنوان یک فعل قابل استفاده است. مثلاً: "ما باید منابع انرژی را محدود کنیم."
صرف فعل: این کلمه میتواند در زمانهای مختلف صرف شود. مثلاً:
زمان حال: "من محدود میکنم"
زمان گذشته: "او محدود کرد"
زمان آینده: "ما محدود خواهیم کرد"
نکات نگارشی: هنگام نوشتن این کلمه در جملات، توجه به عبارات قبل و بعد آن اهمیت دارد. از لحاظ دستوری، میتوانید از آن به عنوان فعل و یا در ساختارهای مختلف زبانی استفاده کنید.
همنشینی با دیگر کلمات: این کلمه معمولاً با کلماتی چون "محدودیت" یا "محدود کننده" همراه است. مثلاً: "برای جلوگیری از آلودگی، محدود کردن آلایندهها ضروری است."
موارد استفاده رسمی و غیررسمی: "محدود کردن" به طور رسمی و غیررسمی در متون مختلف کاربرد دارد، اما در متون علمی یا رسمی معمولاً به شکل دقیقتری مورد استفاده قرار میگیرد.
با رعایت این نکات میتوانید به درستی از کلمه "محدود کردن" در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.
واژگان مترادف و متضاد
واژگان مرتبط: محدود ساختن، منحصر کردن، منحصرکردن به، تحت کنترل دراوردن، ممانعت کردن، فرو نشاندن، محکم مهارکردن، دارای دیواره یا حایل کردن، باریک شدن، باریک کردن، خرد ساختن، خرد شدن، خرد کردن، بستری کردن، دهان بند بستن، پوزهبند بستن، مانع فراهم کردن برای، از روی لئامت دادن، مضایقه کردن، کم دادن، بقناعت واداشتن، هممرز بودن، جهیدن، مجاور بودن، خیز زدن، حدود معین کردن، تعیین کردن، مرزیابیکردن، محدود ومشخص کردن، نوشتن در دور، در قید گذاشتن، جاتنگ کردن، سیخ دار کردن، تعیین حدود کردن، نشان گذاردن، بر چوب اویختن، سوراخ کردن، احاطه کردن، چهار میل کردن، میله کشیدن، خاتمه دادن، پایان دادن، پایان یافتن، منجر شدن، بپایان رساندن، حاشیه گذاشتن، لبه گذاشتن، سجاف کردن، تدبیر کردن، نقشه کشیدن، اختراع کردن، دور زدن، مدار چیزی راکامل نمودن، سد ساختن، مانع شدن یاایجاد مانع کردن، تعریف کردن، مشخص کردن، معین کردن، معنی کردن، تحدید حدود کردن، تصمیم گرفتن، معلوم کردن، درست کردن، تعمیر کردن، محکم کردن، ثابت شدن، نصب کردن، تنگ کردن، زور اوردن، در تنگی و مضیقه گذاردن