شکل
licenseمعنی کلمه شکل
معنی واژه شکل
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- چهره، رخسار، روي، صورت 2- ساخت، فرم، قالب، هيئت، هيكل 3- طرز، گونه، وجه، وضع 4- تصوير، نقش 5- شبه، مانند، مثل | ||
انگلیسی | form, shape, figure, formation, image, configuration, vignette, shekel, facet, gravure, likeness, hue, schema, medal, rank | ||
عربی | تشكل، تكوين، تألف، نظم، كون فكرة، ألف، صاغ اللغة، أنشأ، إتخذ شكلا، برز، رتب، شكل، استمارة، صورة، نوع، هيئة، صيغة، قالب، ضرب، الأنموذج، مظهر، عرف، السلف، صف مدرسي، مقعد خشبي طويل، في حالة جيدة، التزام للعرف | ||
ترکی | Şekil | ||
فرانسوی | forme | ||
آلمانی | form | ||
اسپانیایی | forma | ||
ایتالیایی | forma | ||
مرتبط | فورم، برگه، سبک، اندام، ریخت، قواره، رقم، عدد، پیکر، شخص، تشکیل، تشکیلات، صف، رشد، ارایش، تصویر، تصور، تمثال، منظر، شمایل، پیکر بندی، ترتیب، پیگربندی، عکس، واحد وزن و پول بابل قدیم، بند، صورت کوچک، سطح کوچک جواهر و سنگهای قیمتی، گراور، حکاکی، شباهت، شبیه، همانندی، تشابه، رنگ، فریاد، چرده، نما، طرح، الگو، صفت، نونه، مدال، نشان، نشانی شبیه سکه، رتبه، مقام، ردیف | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "شکل" در زبان فارسی میتواند به عنوان اسم، صفت یا حتی در ترکیبهای مختلف مورد استفاده قرار گیرد. در اینجا به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میشود:
این نکات به شما کمک میکند تا کلمه "شکل" را بهتر در متون فارسی استفاده کنید. اگر سوال خاص یا موضوع خاصی در ارتباط با این کلمه دارید، خوشحال میشوم به آن پاسخ بدهم. | ||
واژه | شکل | ||
معادل ابجد | 350 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | šakl | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی] (ادبی) | ||
مختصات | (شَ یا ش ) [ ع . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | Sekl | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی شکل | ||
پخش صوت |
گونه - رخساره - چهره - نگاره - آرایه - ریخت کلمه "شکل" در زبان فارسی میتواند به عنوان اسم، صفت یا حتی در ترکیبهای مختلف مورد استفاده قرار گیرد. در اینجا به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میشود: استفاده به عنوان اسم: جمعبندی: ترکیبهای رایج: استفاده در عبارات مجازی: قواعد املایی: این نکات به شما کمک میکند تا کلمه "شکل" را بهتر در متون فارسی استفاده کنید. اگر سوال خاص یا موضوع خاصی در ارتباط با این کلمه دارید، خوشحال میشوم به آن پاسخ بدهم.
1- چهره، رخسار، روي، صورت
2- ساخت، فرم، قالب، هيئت، هيكل
3- طرز، گونه، وجه، وضع
4- تصوير، نقش
5- شبه، مانند، مثل
form, shape, figure, formation, image, configuration, vignette, shekel, facet, gravure, likeness, hue, schema, medal, rank
تشكل، تكوين، تألف، نظم، كون فكرة، ألف، صاغ اللغة، أنشأ، إتخذ شكلا، برز، رتب، شكل، استمارة، صورة، نوع، هيئة، صيغة، قالب، ضرب، الأنموذج، مظهر، عرف، السلف، صف مدرسي، مقعد خشبي طويل، في حالة جيدة، التزام للعرف
Şekil
forme
form
forma
forma
فورم، برگه، سبک، اندام، ریخت، قواره، رقم، عدد، پیکر، شخص، تشکیل، تشکیلات، صف، رشد، ارایش، تصویر، تصور، تمثال، منظر، شمایل، پیکر بندی، ترتیب، پیگربندی، عکس، واحد وزن و پول بابل قدیم، بند، صورت کوچک، سطح کوچک جواهر و سنگهای قیمتی، گراور، حکاکی، شباهت، شبیه، همانندی، تشابه، رنگ، فریاد، چرده، نما، طرح، الگو، صفت، نونه، مدال، نشان، نشانی شبیه سکه، رتبه، مقام، ردیف