حساب کردن
license
98
1667
100
معنی کلمه حساب کردن
معنی واژه حساب کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- شماره كردن 2- شمردن، محاسبه كردن 3- سنجيدن 4- برآورد كردن 5- شمارش، محاسبه 6- محسوبداشتن 7- خيال كردن، فرض كردن، فكر كردن | ||
انگلیسی | calculate, account, count, compute, numerate, score, figure, sum, cipher | ||
عربی | حسب، تعمد، اعتقد، ظن، عد، جرد حسابا، فكر في النتائج، اتكل، حساب | ||
مرتبط | محاسبه کردن، بر اورد کردن، شمردن، محاسبه نمودن، حساب پس دادن، دانستن، مسئول بودن، پنداشتن، تخمین زدن، خواندن یا شمردن، قادر شمردن، بشمار اوردن، امتیاز گرفتن، بحساب آوردن، تحقیر کردن، ثبت کردن، پوان اورد ن، تصویر کردن، کشیدن، مجسم کردن، جمع کردن، باهم جمع کردن، مختصر وموجزکردن، سری کردن، صفر گذاردن، برمز دراوردن | ||
واژه | حساب کردن | ||
معادل ابجد | 345 | ||
تعداد حروف | 8 | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی حساب کردن | ||
پخش صوت |
همارنیدن - آماردن
1- شماره كردن
2- شمردن، محاسبه كردن
3- سنجيدن
4- برآورد كردن
5- شمارش، محاسبه
6- محسوبداشتن
7- خيال كردن، فرض كردن، فكر كردن
calculate, account, count, compute, numerate, score, figure, sum, cipher
حسب، تعمد، اعتقد، ظن، عد، جرد حسابا، فكر في النتائج، اتكل، حساب
محاسبه کردن، بر اورد کردن، شمردن، محاسبه نمودن، حساب پس دادن، دانستن، مسئول بودن، پنداشتن، تخمین زدن، خواندن یا شمردن، قادر شمردن، بشمار اوردن، امتیاز گرفتن، بحساب آوردن، تحقیر کردن، ثبت کردن، پوان اورد ن، تصویر کردن، کشیدن، مجسم کردن، جمع کردن، باهم جمع کردن، مختصر وموجزکردن، سری کردن، صفر گذاردن، برمز دراوردن