جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
tolerate|withstand , endure , sustain , stand , bear , comport , support , undergo , bide , experience , stick , stomach , suffer , thole
عربی
تحمل|تساهل , احتمل , تسامح ب , أطاق , يسامح
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه «تحمل کردن» به معنای پذیرش و بردباری در برابر مشکلات، سختیها یا ناملایمات است. در نگارش و استفاده از این عبارت، رعایت چند نکته قواعدی و نگارشی میتواند به کمک شما بیاید:
معنی و مفهوم: مطمئن شوید که مفهوم «تحمل» و «تحمل کردن» در متنی که مینویسید، به روشنی بیان شود.
فعل و ساختار: «تحمل کردن» یک ساختار فعلی است و باید به عنوان یک فعل در جمله استعمال شود. به عنوان مثال:
«او تحمل کردن مشکلات زندگی را یاد گرفته است.»
استفاده صحیح در جمله: این عبارت میتواند به صورت مثبت یا منفی در جملات به کار رود:
مثبت: «من میتوانم سختیها را تحمل کنم.»
منفی: «او نمیتواند فشارهای روانی را تحمل کند.»
فعل موزون: در جملات رسمی یا ادبی، میتوانید به جای «تحمل کردن» از معادلهای ادبیتر مثل «بردباری» یا «صبر» استفاده کنید:
«بردباری در برابر ناملایمات ضروری است.»
استفاده از قیدها: میتوانید با افزودن قیدها جملات خاصتری بسازید:
«با صبر و شکیبایی میتوان مسائل را تحمل کرد.»
موارد نادرست: از به کار بردن «تحمل کردن» در جملاتی که نیاز به معنای خاص تری دارند، خودداری کنید.
با رعایت این نکات، میتوانید واژه «تحمل کردن» را به درستی و به شکلی مؤثر در نوشتههای خود به کار ببرید.
فرهنگ واژههای سره
ز كاوس كى روى برتافتند در كهترى خوار بگذاشتند
واژگان مرتبط: مدارا کردن، برخورد هموار کردن، تاب اوردن، طاقت داشتن، مقاومت کردن با، ایستادگی کردن در برابر، استقامت ورزیدن، بردباری کردن، طاقت چیزی راداشتن، تاب چیزی را اوردن، نگه داشتن، تقویت کردن، حمایت کردن از، ایستادن، بودن، ماندن، قرار گرفتن، ایست کردن، داشتن، حمل کردن، زاییدن، بردن، جور بودن، حامل بودن، در برداشتن، حمایت کردن، پشتیبانی کردن، متکفل بودن، تایید کردن، دستخوش شدن، متحمل چیزی شدن، در جایی باقی ماندن، در انتظار ماندن، بکاری ادامه دادن، بخود هموار کردن، سکون کردن، تجربه کردن، کشیدن، چسبیدن، چسباندن، بهم پیوستن، فرو بردن، بستن، رنج بردن، سوختن، گذاردن