جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
remaining|residual , relict , extant , residuary , residue , remainder , remnant , debris , rest , dregs , survivor , residuum , surplus , leavings , fragment , loose end , odds and ends , left over
عربی
متبق|باق , متفضل , راكد , متبقي
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "باقی مانده" در زبان فارسی به معنای آنچه که پس از گذشت زمان یا بعد از انجام یک فرآیند باقی میماند، استفاده میشود. در زیر به چند قاعده و نکته نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
نقطهگذاری: در جملات، اگر "باقی مانده" در پایان یا وسط جمله قرار گیرد، باید به درستی از علائم نگارشی استفاده شود تا مفهوم واضحتر باشد. بهعنوان مثال: "بعد از مهمانی، چند خوراکی باقی مانده بود."
تلفظ: "باقی مانده" به صورت جداگانه تلفظ میشود و این نکته در نگارش نیز باید رعایت شود. به این معنی که نباید به صورت "باقیمانده" نوشته شود، مگر در موارد خاص که به عنوان یک صفت یا اسم ترکیبی به کار رود.
صرف و نحو: این ترکیب میتواند به عنوان اسم یا صفت به کار برود. به عنوان مثال: "باقی ماندهی غذا" یا "این کتاب باقی مانده از دوران گذشته است."
استفاده در جملات وصفی: زمانی که از "باقی مانده" در جملات وصفی استفاده میکنید، بهتر است به دقت مضمون جمله را بیان کنید تا ابهام ایجاد نشود. مثلاً: "این کتاب، کتاب باقی مانده از پدربزرگم است."
معانی و کاربردها: "باقی مانده" میتواند در معانی مختلفی به کار رود، از جمله باقیماندههای مادی، احساسی، یا فکری. مثلاً: "باقی ماندههای افکار من از آن روز، همیشه با من است."
در کل، رعایت قواعد نگارشی و دقت در استفاده از این کلمه میتواند به وضوح نوشتار شما کمک کند.
فرهنگ واژههای سره
كنون خلعت آمد سزاوار تو پسندیده و در خور كار تو
واژگان مرتبط: مانده، پس مانده، رسوبی، باستانی، موجود، دارای هستی، پدیدار، نسخهء موجود و باقی، وارث طبقه دوم، موصی له، ته نشین، پس ماند، قسمت باقی مانده، فضولات، باقی، سایرین، فضله، بقیه، اثر، خرده، اوار، اثار مخروبه، اشغال روی هم ریخته، استراحت، دیگران، تکیه، درد، چیز پست و بی ارزش، بازمانده، شخص زنده، تفاضل، رسوب، تفاله، مازاد، اضافه، زیادی، زیادتی، ته مانده، قطعه، تکه، پاره، قطعات متلاشی، انتهای تاریانخ، سر ازاد نخ، چیز استفاده نشده، انتهای شل هر چیزی، خرت و پرت، تکه و پاره، چیز