تقسیم
licenseمعنی کلمه تقسیم
معنی واژه تقسیم
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- انشعاب، پخش، توزيع 2- بخش، تسهيم، قسمت 3- تجزيه 4- بخش كردن | ||
متضاد | ضرب كردن 1- قسمت كردن، توزيع كردن | ||
انگلیسی | division, partition, scissor, cleavage, dispensation, allotment, apportionment, dealing, repartition | ||
عربی | شعبة، تقسيم، قسم، انقسام، توزيع، قسمة، فصل، فئة، انفصال، كتيبة، خلاف، مقاطعة، فرز، نزاع، حاجز، فرع شعبة، مجموعة سفن بحرية، قطعة، مقطع | ||
ترکی | bölüm | ||
فرانسوی | division | ||
آلمانی | aufteilung | ||
اسپانیایی | división | ||
ایتالیایی | divisione | ||
مرتبط | بخش، لشکر، تفرقه، اختلاف، قسمت، دیواره، تیغه، حد فاصل، جدا کردن، وسیله یا اسباب تفکیک، چاک، شکافتگی، عمل شکافتن، ورقه ورقه شدگی، تقدیر، توزیع، پخش، اعطا، وضع احکام دینی در هر دوره و عصر، سهم، تخصیص، جیره، تسهیم، تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع، معامله، رفتار، طرز رفتار، خرید وفروش و معامله، توزیع کردن، توزیع مجدد | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "تقسیم" یک واژه عربی است که در زبان فارسی نیز به کار میرود و به معنای "تقسیم کردن" یا "فصل کردن" است. در نوشتار فارسی و نگارش مرتبط با این کلمه، نکات زیر را در نظر داشته باشید:
به طور کلی، فهم درست و استفاده صحیح از کلمه "تقسیم" به وضوح و دقت در نگارش کمک میکند. | ||
واژه | تقسیم | ||
معادل ابجد | 610 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | taqsim | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم مصدر) [عربی] | ||
مختصات | (تَ) [ ع . ] (مص م .) | ||
آواشناسی | taqsim | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی تقسیم | ||
پخش صوت |
بخش - بخش کردن - بخشش - پاره پاره کردن کلمه "تقسیم" یک واژه عربی است که در زبان فارسی نیز به کار میرود و به معنای "تقسیم کردن" یا "فصل کردن" است. در نوشتار فارسی و نگارش مرتبط با این کلمه، نکات زیر را در نظر داشته باشید: قواعد صرفی و نحوی: نحوه ترکیب با دیگر واژهها: استفاده از علامتها: نگارش درست: به طور کلی، فهم درست و استفاده صحیح از کلمه "تقسیم" به وضوح و دقت در نگارش کمک میکند.
1- انشعاب، پخش، توزيع
2- بخش، تسهيم، قسمت
3- تجزيه
4- بخش كردن
ضرب كردن
1- قسمت كردن، توزيع كردن
division, partition, scissor, cleavage, dispensation, allotment, apportionment, dealing, repartition
شعبة، تقسيم، قسم، انقسام، توزيع، قسمة، فصل، فئة، انفصال، كتيبة، خلاف، مقاطعة، فرز، نزاع، حاجز، فرع شعبة، مجموعة سفن بحرية، قطعة، مقطع
bölüm
division
aufteilung
división
divisione
بخش، لشکر، تفرقه، اختلاف، قسمت، دیواره، تیغه، حد فاصل، جدا کردن، وسیله یا اسباب تفکیک، چاک، شکافتگی، عمل شکافتن، ورقه ورقه شدگی، تقدیر، توزیع، پخش، اعطا، وضع احکام دینی در هر دوره و عصر، سهم، تخصیص، جیره، تسهیم، تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع، معامله، رفتار، طرز رفتار، خرید وفروش و معامله، توزیع کردن، توزیع مجدد