سطحی
license
98
1667
100
معنی کلمه سطحی
معنی واژه سطحی
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | سرسري، غيرعميق، بيروني، خارجي، ظاهري ، ظاهرگرا، ظاهربين، قشري ، مربوط به سطح ، رويي ، رويه اي ، كم مايه ، كم عمق ، اندك، ناچيز | ||
متضاد | عمقي، عميق حجمي 1- رويي 2- رويه اي 3- كم مايه 4- كم عمق 5- اندك، ناچيز | ||
انگلیسی | surface, superficial, shallow, planar, sketchy, skin-deep, superficiality | ||
عربی | سطح، المظهر الخارجي، السطح الانسيابي الحامل، ظهر، طلع الى السطح، جعل له سطحا، سطحي، فوق السطح، سطح - المظهر الخارجي | ||
مرتبط | ظاهری، صوری، سرسری، کم عمق، دو وجهی، ناقص، عاری از جزئیات، از روی عجله، فقط تا روی پوست، رویی، بیمایگی، دانش سطحی، سطح | ||
واژه | سطحی | ||
معادل ابجد | 87 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی سطحی | ||
پخش صوت |
پوسته ای - رویه ای - سرسری - پوستهای - رویه نگر - رویهای
سرسري، غيرعميق، بيروني، خارجي، ظاهري ، ظاهرگرا، ظاهربين، قشري ، مربوط به سطح ، رويي ، رويه اي ، كم مايه ، كم عمق ، اندك، ناچيز
عمقي، عميق حجمي
1- رويي
2- رويه اي
3- كم مايه
4- كم عمق
5- اندك، ناچيز
surface, superficial, shallow, planar, sketchy, skin-deep, superficiality
سطح، المظهر الخارجي، السطح الانسيابي الحامل، ظهر، طلع الى السطح، جعل له سطحا، سطحي، فوق السطح، سطح - المظهر الخارجي
ظاهری، صوری، سرسری، کم عمق، دو وجهی، ناقص، عاری از جزئیات، از روی عجله، فقط تا روی پوست، رویی، بیمایگی، دانش سطحی، سطح