خودم صدبار جان کندم ولی رفتن صلاحش بود
https://lamtakam.com/qanda/3094/خودم-صدبار-جان-کندم-ولی-رفتن-صلاحش-بود 1سلام. من یه دختر ۲۳ سالم. از ۱۰ سالگی تا ۲۰ سالگی عاشق پسر عموم بودم.البته سه سال پیش فهمیدم عشق نبوده .همون بیست سالگیم بار اولی که عشق واقعیمو تو دانشگاه دیدم.از همون موقع که دلم ریخت و با خودم گفتم این دیگه چه حسیه...دنیام داشت به هم می ریخت .همه چی داشت دور سرم میچرخید .انگار داشتم یه آدم دیگه میشدم و دوست نداشتم چیزایی که مثل بت باورشون داشتم یهو خراب شن.منظورم اون عشق پوچی که به پسر عموم داشتم هست.من باهاش ارتباطی نداشتم و چون تا چشم باز کردم اون پسرو دیده بودم و باهاش خیال ساخته بودم شده بود بت برای من یه باور که بت بود نه عشق. با پسرعموم رابطه نداشتم جز مجازی. بعدا ازش متنفر شدم تا عشقمو دیدم.از وقتی عشق دانشگاهم رو دیدم دنیام شد اون افکارم شد اون بند بند وجودم شد اون...و حیف که من یه احمقم...میپرسین چرا میگم بهتون...من دختر خیلی مغروری هستم و عمرا کسی بفهمه عاشقشم...و از همون کلاس اول که اون درسو باهم داشتیم میدونین چیشد باورتون نمیشه عاشقم شد اونم کی؟ کسی که وقتی از کنارش رد شدم و دیدمش و اون منو ندیده بود فکر عاشق من شدن تمام ادمای دنیا به سرم زد جز ایشون...خوش تیپ خوش قیافه شاگرد اول مهربون پر انرژی مثبت فعال خلاق یه مرد یه جنتلمن از همه مهمتر یه انسان...که آخریش برام از همه چی مهمتره.سنش ده سال از من بزرگتر بود اما همون بود که میخواستم انگار میشناختمش و بیشترین شباهت رو از هر لحاظ با هم داشتیم.جز یه مورد که دلیلی شد که از خودم روندمش.از اون روز باورتون نمیشه پسر مغرور دانشگاه که همه میگفتن و به نظر من مغرور نبود اصلا بلکه خیلی هم خونگرم و بیش از حد مهربون بود چه کارهایی که نکرد نمی دونم منی که به هیچکس شمارمو نداده بودم منی که با هیچکس دوس نشده بودم این بشر که به نظرم تو هر چیزی هوش فوق بشری داره چجوری منو تو مجازی پیدا کرد اخه من اصلا ای دی اینستاگرامم اسم مستعار بود و هییییچ کسی منو نداشت.که هنوزم موندم...سرتونو درد نمیارم با هم چت کردیم مثل یه دوست مثل یه دوست مثل یه دوست...و بماند چیشد یه اهنگ برام فرستاد و من هیچ ری اکشنی نشون ندادم...چرا.؟؟؟چون من یه احمقم...تو همون چند وقت از زندگیش فهمیدم خیلی پولداره و وضع اقتصادی خانوادگیش خیلییی خوبی و من ، اون اگه واقعیت زندگی منو میفهمید دیگه منو نمیدید...اینو مطمئنم ...اون پسر با اون همه دخترای پولداری که دورش ریختن چرا باید منو ترجیح میداد...از خودم رنجوندمش نه که بی احترامی کنم بلکه با به ظاهر بی محلیام اما در باطن خوب حواسم بهش بود....حالا از خودم میگم من دختری ام که از ۱۷ سالگیم شروع کردم به کار کردن جاهایی که الان از جلوش رد هم نمیشم چون خاطرات گند گذشتمو جلوم میاره...من از همه اون زمان هاییکه باید نوجوونی میکردم ولی زندگیم مجبورم کرد به کار کار کار برای پول پول پول ، متنفرممم با تمام وجودم.همیشه مجبور بودم هم کار کنم تا بتونم درس بخونم...وقتی یه کار بهتر پیدا کردم با این که پولش اونقدر زیاد هم نبود اما باید به خودم میرسیدم ...پس زندگیم شد تیپ برای کار...کار برای درس و گذروندن زندگی...بالاخره دانشگام شهریه داشت تازه باید به تیپمم میرسیدم تا بتونم کارمو نگه دارم تا بتونم درسمو تو اون دانشگاهی که دوس داشتم بخونم...شاید هرکی به جام بود حاضر بود دانشگاه نره کار کنه فقط شاید وضعش هم بهتر از من میشد اما من نمیخواستم تو اینده بگم بی پولی نذاشت درسم بخونم...خیلی اذیت شدم خیلی...اون اگه میفهمید بابام یه کارگره که یه خانواده ۵ نفری رو با ۱ تومن میچرخونه اگه میفهمید که فقط پول خورد خوراکمون در میاد اگه میفهمید حتی یه لباسم هم بابام نخریده اگه میفهمید پول دانشگاهم خودم میدم اگه و صد تا اگه دیگه که مغزمو میخورد...من تموم زندگیم باید وقتمو هدر نمیدادم و کار میکردم تا شهریه ام دراد تا خرج زندگیم دراد اون یکیو میخواست که مثل خودش باشه.به هر حال اونم حق داشت با یکی باشه که به لولش بیاد که همه چیشو بدونه اگه منه واقعیمو میشناخت منو نمیخواست از چشمش می افتادم میدونم.بعد چند وقت که ندیدمش تو دانشگاه دیدمش.تقریبا ۳ ماه بود میدونستم رل زده اما تو اون روزا فهمیدم رلش تو دانشگاس بعد فک میکنم یک هفته کات کردن دختره هم اهنگ میگذاشت تو اینستاگرامش که متنش این بود (بود و نبودم فرق کرده برات به همه گفتی بگین سمت من نیاد) رابطمه منو اونم سرد شده بود چون چند وقتی بود همو ندیده بودیم...با این که ۳ سال میگذره از اولین باری که دیدمش هنوزم وقتی تو دانشگاه از کنار هم رد میشیم...یه فضای سنگین و یه حس غمگین رو دوشم سنگینی میکنه... اونم یه جوری یا جواب سلاممو نمیده یا مثل دشمنش منو میدونه....می دونم من مقصرم اما من کاری رو کردم که به نفع اون بود...من از خودم گذشتم...چون طرز فکر اونو امثال اونو میدونستم...یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی بی پایان هست...میدونم دیگه هیچ وقت عاشق نمیشم...عشق همین یه بار بود و بس...برام دعا کنین خودم یتنه انقد خودمو بالا بکشم که نترسم از هیچی نترسم...الان که اینارو نوشتم بغض داره خفم میکنه امیدوارم انقدر خوشبخت شه چون لایقشه چون انسانه..هیچ وقت نتونستم به خودت و هیچ کس بگم و این درد همینجا میمونه بین هزاران دوست ناشناس مجازی اما همینجا میگم که یکم سبک شم عاشقت شدم حتی قبل از تو عزیز دلم...با این شعر تموم میکنم مرسی که خوندین عزیزانم...دارم از تو میگذرم تا نگذره اب از سر تو می شکنم من تو خودم تا نشکنه بالو پر تو زندگی هیچ وقت ولسه ما دوتا کاری نکرده اون که واسه عشق بمیره که فداکاری نکرده کاری نکرده... حالا شما بگین اون ازم متنفره نه؟یه کارایی میکنه که عمدی معلومه میخواد حرصم بده میاد جلو من با دختره میگه میخنده دختره خودش تعجب میکنه من میفهمم...ولی هنوزم مثل اول نگاهم میکنه بخدا خیال نیست حس هست...