When I was little, my mother would read me a bedtime story.
bedtime یعنی ساعت خواب.
story هم یعنی داستان. fairy tale هم برای اینجا به کار میره. tale همون معنی داستان میده و fairy هم یعنی پری.
I’m looking forward to having that ritual with my own kids someday.
to look forward to something یعنی انتظار چیزی را کشیدن. این نکته رو توجه داشته باشید که اگر بعد از to در look forward to فعلی بخواد استفاده بشه باید به فعل ing اضافه بشه.
ritual یعنی رسم، آداب.
I go into the bathroom and I turn on the tap.
bathroom یعنی سرویس بهداشتی.
tap یعنی شیر آب.
to turn on/off the the tap یعنی باز و بسته کردن شیر آب.
I have to admit that by this time, I’m beat.
to admit یعنی اغرار کردن.
beat یعنی خسته.
In the meantime, I walk into the bedroom and get undressed.
in the meantime یعنی در همین حین.
to get undressed یعنی لباس ها را درآوردن.
I put my dirty clothes" in the hamper and I put on
my pajamas.
hamper یعنی سبدی که برای انداختن لباس های کثیف در آن استفاده میشه.
I also put on my slippers.
slippers یعنی دمپایی روفرشی.
I fluff my pillow.
pillow یعنی بالشت.
to fluff something یعنی چیزی مثل بالشت رو چند بار تکان دادن و با دست به آن کوبیدن برای صاف کردنش.
I set my alarm clock for 6:15.
alarm clock یعنی ساعت خواب.
to set an alarm clock for 7 ینی ساعت را برای ساعت 7 زنگ گذاشتن.
Sometimes I have trouble falling asleep but tonight, I didn’t need to count any sheep.
to fall asleep یعنی آدم خوابش ببره.
to count sheep یعنی آدم تو ذهنش بشمره تا خوابش ببره.
I nod off right away.
to nod off یعنی آدم ناگهان خوابش ببره.
Before long, I’m fast asleep. I'm sound asleep.
to be fast asleep یعنی تخت حوابیدن.
to be sound asleep یعنی خوب خوابیدن.
حالا معنی کامل متن.
ساعت 10:30 تصمیم میگیرم که برای خواب آماده بشم. وقتی بچه بودم مادرم برام موقع خواب داستان میخوند. من مشتاقانه منتظر اینم که همین رسم رو یه روزی با بچه هام داشته باشم.
میرم سرویس بهداشتی و شیر آب رو باز می کنم. صورتم رو میشورم و با حوله خشک میکنم. دندونام رو نخ دندون میکشم و مسواک میزنم. باید اغرار کنم که تا این موقع خسته و کوفتم و خانمم هم همینطور. اون وقتی من کارم تموم شد همه جا رو تمیز میکنه.
در همین حینمن میرم تو اتاق و لباس هام رو درمیارم. لباسهای کثیفم رو میزارم تو سبد لباسای کثیف و لباس خوابام رو میپوشم. بعد از پوشیدن دمپایی رو فرشیم میرم تو آشپزخونه تا یه لیوان آب بردارم برای وقتی که اگر شب بهش نیاز داشتم. روتختی ها رو میکشم، بالشم رو مرتب میکنم و میرم رو تخت. ساعتم رو 6:15 زنگ میزارم و چراغ بالا سرم رو خاموش میکنم. سرم رو میزارم پایین و روتختی ها رو میکشم و خانمم رو میبوسم و بهش شب بخیر میگم. بعضی شبا خوابم نمیبره اما امشب نیاز نبود ستاره ها رو بشمرم. بلافاصله خوابم برد و خیلی زود تخت خوابیدم.