سیاست
licenseمعنی کلمه سیاست
معنی واژه سیاست
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- تدبير، خطمشي 2- ديپلماسي 3- تنبيه، جزا، سزا، شكنجه، عقوبت، مجازات 4- حقه بازي، دوزوكلك 5- حكومت، حكم، رياست 6- حكومت كردن، حكم راندن، رياست كردن | ||
انگلیسی | policy,politics,diplomacy,administration,kingcraft | ||
عربی | سياسة | ||
ترکی | siyaset | ||
فرانسوی | politique | ||
آلمانی | politik | ||
اسپانیایی | política | ||
ایتالیایی | politica | ||
واژه | سیاست | ||
معادل ابجد | 531 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | siyāsat | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم، اسم مصدر) [عربی: سیاسة] | ||
مختصات | (سَ) [ ع . سیاسة ] | ||
آواشناسی | siyAsat | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | واژهنامه آزاد | ||
نمایش تصویر | معنی سیاست | ||
پخش صوت |
(به کسر سین) تدبیر و اصلاح امور٬ مراقبت و اداره مملکت، رعیت داری٬ مردم داری.
قانون نشانه سیاست است و هیچ سیاستی بدون قانون اجرا نمیشود.
هر برنامهای در قانون نوعی تدبیر برای نظم و اداره امور است.
(قانون برنامه بایدها و نبایدهاست)
سیاست دو نوع است:
۱- سیاست عادلانه.(اعتدال)
۲- سیاست ظالمانه.(افـراط)
امام علی(ع):
«سیاست عادلانه سه چیز است: مدارا توأم با دوراندیشی، استیفای حقوق همراه با عدالت، احسان و بخشش همراه با میانهروی.»
(میزان الحکمة، ج6، ص2622)
ای به صلابت سمر وی به سـیاسـت مثل
وی به شجاعت علم وی به مهابت نشان
کاشانی
امام حسن(ع):
«مفهوم و معنای سیاست آن است که حقوق خدا و حقوق موجودات زنده و حقوق مردگان را رعایت کنی.»
(بحارالانوار، ج73، ص318، ح6)
سلیمانیت رامعجز همین بس کز تو میآید
که در وقت سـیاسـت خاطر موری نرنجانی
کاشانی
1- تدبير، خطمشي
2- ديپلماسي
3- تنبيه، جزا، سزا، شكنجه، عقوبت، مجازات
4- حقه بازي، دوزوكلك
5- حكومت، حكم، رياست
6- حكومت كردن، حكم راندن، رياست كردن
policy,politics,diplomacy,administration,kingcraft
سياسة
siyaset
politique
politik
política
politica