سیاست
licenseمعنی کلمه سیاست
معنی واژه سیاست
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- تدبير، خطمشي 2- ديپلماسي 3- تنبيه، جزا، سزا، شكنجه، عقوبت، مجازات 4- حقه بازي، دوزوكلك 5- حكومت، حكم، رياست 6- حكومت كردن، حكم راندن، رياست كردن | ||
انگلیسی | policy,politics,diplomacy,administration,kingcraft | ||
عربی | سياسة | ||
ترکی | siyaset | ||
فرانسوی | politique | ||
آلمانی | politik | ||
اسپانیایی | política | ||
ایتالیایی | politica | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "سیاست" در زبان فارسی دارای قواعد و نکات نگارشی خاصی است. در ادامه به برخی از این نکات اشاره میکنم:
این نکات میتواند به نگارش بهتر متون مرتبط با سیاست در فارسی کمک کند. | ||
واژه | سیاست | ||
معادل ابجد | 531 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | siyāsat | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم، اسم مصدر) [عربی: سیاسة] | ||
مختصات | (سَ) [ ع . سیاسة ] | ||
آواشناسی | siyAsat | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | واژهنامه آزاد | ||
نمایش تصویر | معنی سیاست | ||
پخش صوت |
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: کلمه "سیاست" در زبان فارسی دارای قواعد و نکات نگارشی خاصی است. در ادامه به برخی از این نکات اشاره میکنم: نوشتار صحیح: کلمه "سیاست" بهدرستی با "س" ساکن و "ی" مختصری که بعد از آن میآید نوشته میشود. این کلمه به معنی تدبیر، مدیریت و شیوه مدیریت امور کلی جامعه و کشور است. جنس کلمه: "سیاست" یک اسم مؤنث است. بنابراین، در جملات باید از صفات مؤنث برای توصیف آن استفاده شود. برای مثال: "سیاستهای جدید". مترادفها و مرتبطها: میتوان به مترادفهای این کلمه مانند "تدبیر"، "مدیریت"، "دستگاه" و... اشاره کرد. همچنین واژههایی مانند "سیاسی"، "سیاستمدار" و "سیاستگذاری" از این کلمه مشتق شدهاند. کاربرد در جملات: کلمه "سیاست" در جملات بهصورتهای مختلفی استفاده میشود: قواعد صرفی و نحوی: در ترکیبات و عبارات، سیاست میتواند با دیگر واژهها ترکیب شود، مانند: "سیاست داخلی"، "سیاست خارجی"، "سیاستگذاری" و غیره. همچنین، باید توجه داشت که در موارد جمع، بهطور مثال "سیاستها"، قوانین جمعی نیز رعایت شود. این نکات میتواند به نگارش بهتر متون مرتبط با سیاست در فارسی کمک کند.
اِکایان (سنسکریت: اِکایانَ)
نایا (سنسکریت)
کایوتیل (سنسکریت: کایوتیلیَشاسترَ)
1- تدبير، خطمشي
2- ديپلماسي
3- تنبيه، جزا، سزا، شكنجه، عقوبت، مجازات
4- حقه بازي، دوزوكلك
5- حكومت، حكم، رياست
6- حكومت كردن، حكم راندن، رياست كردن
policy,politics,diplomacy,administration,kingcraft
سياسة
siyaset
politique
politik
política
politica