جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

bu
smell  |

بو

معنی: بو. (اِ) بوی . رایحه . (برهان ) (آنندراج ) (از انجمن آرا) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ). رایحه و تأثیری که به واسطه ٔ تصاعد پاره ٔ اجسام در قوه ٔ شامه حاصل میگردد. (ناظم الاطباء). و با لفظ بردن و برداشتن و شنیدن و کشیدن و گرفتن و ستدن مستعمل است . (آنندراج ). آنچه بوسیله ٔ بینی و قوه ٔ شامه احساس شود. رایحه . (از فرهنگ فارسی معین ). پهلوی «بوذ» «بوی » ...، اوستا «بئوذی » ...، ارمنی «بوئیر» ...، اورامانی «بو» ...، گیلکی «بو» و ختنی «بو». (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
- بو به بوشدن ؛ سرایت کردن مرضی . (یادداشت بخط مؤلف ).
- || بوی دیگری شنیدن ؛ بوی دیگری استشمام کردن .
- بو برخاستن ؛ پیدا شدن بو بود. (آنندراج ).
- بو برداشتن ؛ کنایه از کسب کردن بو. (آنندراج ).
- بو برداشتن از گل ؛ بوئیدن گل و تمتع یافتن از آن :
چون از آن شوخ توانم می گلرنگ گرفت
من که از ضعف ز گل بو نتوانم برداشت .
وحید (از آنندراج ).
- بو پریدن ؛ از بین رفتن بوی چیزی . (فرهنگ فارسی معین ).
- بو پیچیدن ؛ منتشر شدن بو. (فرهنگ فارسی معین ).
|| بوی خوش . (فرهنگ فارسی معین ). در اوستا «بئوذا» بمعنی بوی خوب در مقابل «گنتی » بمعنی گند بدبوی آمده و بیهقی معنی لغوی بوی را نیک دریافته که در تاج المصادر در لغت اخشم که بمعنی کسی است که حاسه ٔ شامه نداشته باشد گوید: «اخشم ؛ آنک بوی و گند نشنود»... (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). در پهلوی «بوی » به دو معنی : بوی خوش ... (حاشیه ٔ برهان ایضاً). || مجازاً، اثر و نشان . (فرهنگ فارسی معین ) :
آن طره که هر جعدش صد نافه ٔ چین دارد
خوش بودی اگر بودی بوئیش ز خوشخویی .
حافظ.
|| ذره ٔ اقل قلیل از هر چیزی . || گوشت بز کوهی . (برهان ) (ناظم الاطباء). || مخفف بوم که طائر منحوسی است . (آنندراج ).
... ادامه
1689 | 0
مترادف: 1- رايحه، ريح، شمه، شميم، عطر، نفحه، نكهت 2- اميد، آرزو 3- بادا، باشد
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (فعل) [مخففِ بُوَد] [قدیمی]
مختصات: ( اِ.)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: bu
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 8
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
smell | odor , scent , aroma , savor , redolence , whiff , odour , savour
ترکی
koku
فرانسوی
odeur
آلمانی
geruch
اسپانیایی
oler
ایتالیایی
odore
عربی
رائحة | شم , حاسة الشم , رائحة كريهة , رائحة نتنة , قص الأثر بحاسة الشم , اشتم , إكتشف بحاسة الشم , تفوح منه رائحة عفنة , يشم
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "بو" در زبان فارسی به معانی مختلفی اشاره دارد. برای استفاده صحیح از این کلمه و رعایت قواعد نگارشی، نکات زیر را می‌توان در نظر گرفت:

  1. استفاده در جملات:

    • "بو" به معنای عطر یا رایحه است و معمولاً به عنوان اسم استفاده می‌شود. مثلاً: "در باغ، بوی گل‌ها بسیار دلپذیر بود."
  2. مفرد و جمع:

    • کلمه "بو" مفرد است و زمانی که بخواهید به چند نوع بوی مختلف اشاره کنید، می‌توانید از "بوها" استفاده کنید. مثلاً: "بوهای مختلفی از گل‌ها به مشام می‌رسید."
  3. قید:

    • می‌توان "بو" را به عنوان قید در جملات استفاده کرد. مثلاً: "این غذا بویی مطبوع دارد."
  4. ترکیب با دیگر واژه‌ها:

    • "بو" می‌تواند با دیگر واژه‌ها ترکیب شود، مثل "بوی خوش"، "بوی بد"، "بوی عطر".
  5. خط فاصله:

    • در مواردی که "بو" با واژگان دیگر ترکیب می‌شود، معمولاً نیازی به خط فاصله نیست. مثلاً: "بوی گلابی" به جای "بو- گلابی".
  6. نکات نگارشی:
    • هنگام نوشتن، توجه به استفاده صحیح از فاصله‌ها و نقطه‌گذاری اهمیت دارد. به عنوان مثال: "او گفت که بوی باران را دوست دارد."

با رعایت این نکات می‌توان در نوشتار خود از کلمه "بو" به درستی استفاده کرد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "بو" در جمله آورده شده است:

  1. بوی گل‌های تازه در باغ به مشام می‌رسید.
  2. در جنگل، بوی خاک مرطوب بعد از باران فوق‌العاده بود.
  3. هنگامی که درب یخچال را باز کردم، بوی غذاهای مانده به مشامم رسید.
  4. بوی شیرینی‌های تازه پخته شده تمام خانه را پر کرده بود.
  5. او از بوی عطر محبوبش خوشش می‌آمد.

اگر نیاز به مثال‌های بیشتری دارید، خوشحال می‌شوم کمک کنم!


واژگان مرتبط: بویایی، استشمام، رایحه، شامه، بوکشی، عطر و بوی، طعم، شهرت، خوشبویی، پی، ادراک، مادهء عطری، بوی خوش عطر، مزه، حس ذائقه، نفخه، باد، دود، وزش، پف

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری