جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: ترب . [ ت ُ / ت ُ رُ ] (اِ) معروف است که عربان فجل خوانند. (برهان ). ریشه ٔ گیاهی از طایفه ٔ خاجی شکل مأکول و تند و تیز، و بتازی فجل گویند. (ناظم الاطباء). از تیره ٔ چلیپائیان که ریشه ٔ ضخیم آن خوراکی و خرجینک آن بندبند است . (از گیاه شناسی گل گلاب ص 208) : چون در حکایت آید بانگ شتر کند وآروغها زند چو خورد ترب و گندنا. لبیبی . بی توهمه ظریفان بی ترب و ترّه اند تو همچو ترب غاتفری زینت تره . سوزنی . ممدوح را به ترب صفت هیچکس نکرد چون من که شاعر سخن آرایم و سره . سوزنی . از دکانی گر کسی تربی برد کاین ز حکم ایزد است ای باخرد. مولوی . در افواه افتاده بود که در مشرق پادشاهی از نسل مغول نشسته است که ترب و تبر نزد او یکسان است . (جهانگشای جوینی ). سینه ٔ فلان زمین بلند است ، آنرا می باید هموار کرد تا آب خورد و ترب کشته شود و بی کشت نماند. (انیس الطالبین بخاری ص 194). گزر و شلغم و چندر، کلم و ترب و کدو تره ها رسته تر و سبز بسان زنگار. بسحاق اطعمه . radiation إشعاع، أشعة، شعاع، الطاقة الإشعاعية، الطاقة المشعة yabanturpu raifort meerrettich rábano picante rafano