جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: جزع . [ ج ِ ] (ع اِ) گشت وادی و خم آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از تاج العروس ). منقطع وادی ، یا گشت یا خم یا جانب آن یا آنجا که وادی فراخ میشود، گیاهی برویاند یا نرویاند. (از متن اللغة). آنجا که وادی بریده شود یا آنجا که فراخ باشد، درخت برویاند یا نرویاند. (از تاج العروس ). برگشت وادی . و جوهری تنها همین معنی را آورده است . (از اقرب الموارد) : و ما جَزَعی بالجِزْع عن عبث ولا بدا ولعاً فیها ولوعی و لوعتی . فارض (از اقرب الموارد). || میانه ٔ وادی و منقطعآن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). میان وادی و منتهای آن . (آنندراج ). برگشت وادی و میانه یا منقطع آن . (سه لغت است ) و به گفته ٔ اصمعی ، خم وادی . (از تاج العروس ). یا خم فراخ از وادی که درختها رویاند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و برخی گویند: از وادی جز آنجارا که فراخ باشد و درختها رویاند جزع ننامند. (از متن اللغة) (از تاج العروس ). و برای اثبات معنی فوق به این بیت لبید استناد شده است : حفرت و زایلها السراب کأنها اجزاع بئشة اثلها و رضامها. چون کلمه ٔ «اثل » که به معنی درخت است در آن آمده است . و برخی گویند: آنرا جزع گویند هرچند نبات نرویاند و به بیت زیر استناد کرده اند : فکأنها بالجزع بین نبایع و أولات ذی العرجاء نهب مجمع. (از تاج العروس ). || برخی گویند: آنجای از وادی که مستدیر و فراخ باشد. (از تاج العروس ). || یا آنجای از وادی که درخت نرویاند و آنجا ریگ باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از تاج العروس از ابن الاعرابی ). || محله ٔ قوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (از تاج العروس ) : و صادفن مشربه و المسا - م شرباً هنیئاً و جزعاً شجیرا. کمیت (از تاج العروس ). || زمین بلند که در پهلوی آن زمین هموار بوده باشد. || خانه ٔ زنبور که در وی شهد نهد. ج ،اَجْزاع . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از تاج العروس ). || همان جَزْع بفتح جیم بمعنی مهره ٔ یمنی که در او سفید و سیاه باشد. رجوع به جَزْع شود. خَلَنْج . (یادداشت مؤلف از بیرونی ). || گردش روزگار. (دهار). گردش رود. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). التماس، الحاح، بيتابي، بيقراري، تضرع، جزوع، زاري، فزع، ناشكيبايي، ناله، ندبه part جزء parça partie teil parte parte
کلمه "جزع" در زبان فارسی به معنای بیتابی و ناآرامی است و در متون ادبی و محاورهای به کار میرود. در اینجا به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میکنم:
نوشتن صحیح: کلمه "جزع" باید به همین شکل و با همان تلفظ نوشته شود. از نوشتن معادلهای غلط و اشتباه پرهیز کنید.
استفاده در جملات: این کلمه معمولاً در جملات توصیفی یا بیانی به کار میرود. به عنوان مثال: "او به خاطر فقدان عزیزش جزع میکرد."
نحوه صرف و کاربرد: "جزع" به عنوان اسم و به شکلهای مختلف در جمله استفاده میشود. معمولاً در جملات به صورت نهاد یا مفعول به کار میرود.
مفاهیم مرتبط: برای بیان معانی مشابه از کلماتی چون "ناآرامی"، "اضطراب" و "آشفتگی" نیز میتوان استفاده کرد، اما "جزع" بار ادبیتری دارد.
قافیه و شاعری: این کلمه ممکن است در شعر و ادبیات فارسی مورد استفاده قرار گیرد، بنابراین توجه به قافیه و زیبایی کلام در این زمینه مهم است.
در کل، "جزع" یک واژه با معنا و مفهوم عمیق در زبان فارسی است که میتواند در متنهای ادبی و غیرادبی به کار رود و به بیتابی یا ناآرامی در موقعیتهای مختلف اشاره دارد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "جزع" در جمله آورده شده است:
در برابر مشکلات زندگی نباید جزع کنیم، بلکه باید با صبر و استقامت مواجه شویم.
وقتی خبر بیماری دوستش را شنید، دچار جزع و وحشت شد.
جزع کردن در برابر چالشها تنها باعث افزایش فشار روانی میشود.
او به جزع و فریاد افتاده بود وقتی متوجه شد که اطلاعاتش گم شده است.
در زمانهای سخت، بهتر است به جای جزع و فزع، تلاش کنیم تا راهحلهای مناسبی پیدا کنیم.
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر