جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

xān
khan  |

خان

معنی: خان . (اِ) خانه . بیت . (صحاح الفرس ) (برهان قاطع) (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ جهانگیری ) (غیاث اللغات ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
گفت با خرگوش خانه خان من
خیز خاشاکت ازاو بیرون فکن .
رودکی .
تا سمو سر برآورید ز دشت
گشت زنگارگون همه لب کشت
هر یکی کاردی ز خان برداشت
تا برند از سمو طعامک چاشت .
رودکی .
بسا خان و کاشانه و خان غرد
پدید اندرو شادی و نوش خورد.
بوشکوربلخی .
اگر بخواهم خانی کنم ز چشم و رخم
بناش زر و ز مردش آستانه کنم .
خسروی .
با چنگ سغدیانه و با بالغ و کتاب
آمد بخان چاکر خود خواجه با صواب .
عماره ٔ مروزی .
بشد پاکدل تا بخان جهود
همه خانه دیبا و دینار بود.
فردوسی .
چنان دان که زابلستان خان تست
جهان سربسر زیر فرمان تست .
فردوسی .
ز بیشه ببردم ترا ناگهان
گریزان ز ایران و از خان و مان .
فردوسی .
چو شد پل تمام او ز ششتر برفت
سوی خان خود روی بنهاد تفت .
فردوسی .
از آن جای با گنج و دیهیم رفت
بدیدار خان براهیم رفت .
فردوسی .
پدر مرا و شما را بدین زمین بگذاشت
جدا فکند مرا با شما ز خان و ز مان .
فرخی .
بسا پیاده که در خدمت تو گشت سوار
بسا غریب که از تو بخان رسید وبه مان .
فرخی .
تا درین باغ و درین خان و درین مان منند
دارم اندر سرشان سبز کشیده سلبی .
منوچهری .
چو آمد بر مأمن و خان خویش
ببردش بصد لابه مهمان خویش .
(گرشاسب نامه ).
بخان کسان اندری پست بنشین
مدان خانه ٔ خویش خان کسان را.
ناصرخسرو.
که سال و مه نباشد جز بخان این و آن مهمان .
ناصرخسرو.
بی آنکه ببینیش تو خوش خوش برباید
گاهی زن و فرزند و گهی خان و گهی مال .
ناصرخسرو.
خانه و خان بمان بگربه و موش .
سنایی (از فرهنگ جهانگیری ).
داری بخان خویش عقاب و عذاب گور
زآنگه به وی نیاوری ایمان و نگروی .
سوزنی .
مهمان گرفته ریش مرا برده خان خویش
آن میزبان نغز و به آئین و بردبار.
سوزنی .
دل خان تو شد خواه روی خواه نشینی
برتو نرسد حکم که تو خانه خدایی .
خاقانی .
دو روح و دو نور کس جز ایشان
بر یک سر خوان و خان نده یدست .
خاقانی .
قدر خود بشناس و قوت از خوان و خان کس مخور.
خاقانی .
بدین خان کو بنا بر باد دارد
مشو غره که بد بنیاد دارد.
نظامی .
در ستم آباد زبانم نهاد
مهر ستم بر در خانم نهاد.
نظامی .
چه شد چه بود چه افتاد کاین چنین ناگاه
به اختیار جدا گشته ای ز خان و ز مان .
سلمان (از فرهنگ ضیاء).
ندانستم که وقت چاره سازی
مرا از خان ومان آواره سازی .
جامی (از فرهنگ ضیاء).
این کلمه بصورت مزید مؤخر امکنه در کلماتی چون کلمات زیر استعمال میشود: آذیوَخان از قراء نهاوند، باصلوخان ، برسخان ، بلخان ، پیش خان ، چپاخان ، جرخان ، جلوخان ، جوخان ، جویخان ، خرخان ، دلیخان ، زازخان ، زندخان ، سرخان محله ، شیرخان ، کبوترخان ، کفترخان ، کومخان ، ماخان ، نخان .
- خان زنبور (عسل ) ؛ یعنی جایی که زنبور در آن خانه کند. و عسل بسته شود. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
این مربعخانه ٔ نور از خروش صادقان
چون مسدس خان زنبوران پرافغان آمده .
خاقانی .
خان زنبور کلبه ٔ قصاب
کلبه ٔ نحل صحن بستانست .
خاقانی .
شکل خان عنکبوتان کرده اند آنگه بقصد
سرخ زنبوران در آن شوریده خان افشانده اند.
خاقانی .
برآرم زین دل چون خان زنبور
چو زنبوران خون آلوده غوغا.
خاقانی .
- هفت خان ؛ هفت خانه .
- || نام عقبه ای بوده است .
|| خوان . طبق . (ناظم الاطباء). کاروانسرای . تیم . (برهان قاطع) (شرفنامه ٔ منیری ) (مهذب الاسماء) (فرهنگ جهانگیری ) (غیاث اللغات ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تیم کروان . (زمخشری ). کاروانگاه . کاروانگه . فندق بلغت اهل شام . رباط. ج ، خانات :هم آنجایگاه خانی بود. کاروانگاهی بزرگ . (ترجمه ٔ تفسیر طبری ) :
بهر راهی رباطی کرد و خانی
نشسته بر کنارش راهبانی .
(ویس و رامین ).
از ایدر بخواهی شدن بی گمان
که اینجات خان است و آنجات مان .
اسدی .
دل پرمعرفت باید که در جان باشدش ایمان
کسی را پاسبان باید که در خان باشدش کالا.
قوامی (از فرهنگ جهانگیری ).
... ای پیر کجا میروی ؟ گفت : در این خان میروم . گفتند: این سرای پادشاه بلخ است گفت : این کاروانسرا است ... گفت : جایی که یکی درشود و یکی درآید خانی باشد نه سرایی . (مجالس سعدی مجلس 4). و امیر خلف بلب پارگین ربطی کرد تا هیچ کس اندر حصارطعامی نیارد برد و سپاه پیرامون ربط فروگرفت تا خرواری گندم بدویست و چهل دینار شد بر آنجا و مردمان بیشتری از گرسنه ای بمردند و حسین از سبکتکین مدد خواست و چیز همی پذیرفت و سبکتکین بیامد تا خان بیاری حسین . (از تاریخ سیستان ص 339).
- خان النجار ؛ تیم که کاروانسرای بزرگ باشد. (منتهی الارب ).
|| اهل خانه و عیال . (ناظم الاطباء).
|| هر یک از خانه های نرد یا شطرنج .
- شش خان ؛ خانه ٔ ششم نرد.
|| سامان . اثاثیه ٔ خانه . اسباب خانه . (ناظم الاطباء). || بُرج :
شمس را خان بره نیست شرف
شرف شمس بواو قسم است .
خاقانی .
|| دکان . بازارگاه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس
). || میخانه و جایی که شراب میفروشند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || حوض کوچک و آن را «خانی » نیز گویند. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). رجوع به «خانی » شود. || چاه خرد و آن را «خانی » نیز گویند. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) . رجوع به کلمه ٔ «خانی » شود. || چشمه : شاهزاده را عطش قوت گرفته ... و به اتفاق آسمانی و قضای یزدانی بلب چشمه و خانی رسید. (سندبادنامه ص 253) . || معبد. آتشکده .
- خان آذرگشتاسب یا «خان گشتاسبی » ؛ نام آتشکده ٔ گشتاسب بوده در بلخ . وی همه ٔ گنجهای خود را در آنجا گذاشته بود :
بفرمود [ گشتاسب ] تا آذر افروختند
بر او عود هندی همی سوختند
زمینش بکردنداز زر پاک
همه هیزمش عود و عنبرش خاک
همه کارها را به اندام کرد
پسش خان گشتاسبی نام کرد.
دقیقی .
همی خورد باده همی تاخت اسب
بیامد سوی خان آذرگشسب .
فردوسی .
بدو گفت ما همچنین با دو اسب
بتازیم تا خان آذرگشسب .
فردوسی .
نشستند چون باد هر دو بر اسب
دوان تا در خان آذرگشسب .
فردوسی .
... ادامه
713 | 0
مترادف: 1- خانه، سرا، منزل 2- كاروانسرا 3- مرحله، منزلگاه 4- امير، مير، فئودال، رئيس، رئيس ايل، بزرگزاده، ايلبيگ 5- لقبياحترام آميز، رئيس ايل 6- كندو 7- شيارهاي درون لوله تفنگ، شيار
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) [ترکی]
مختصات: (اِ.)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: xAn
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 651
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
khan | chamber , inn , caravansary , thane , caravan-serai
ترکی
kağan
فرانسوی
khan
آلمانی
khan
اسپانیایی
kan
ایتالیایی
khan
عربی
خان | زعيم محلي , خان لقب خلفاء جنكيز خان
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "خان" در زبان فارسی معانی و کاربردهای مختلفی دارد و می‌تواند به عنوان اسم، لقب یا حتی یک واژه رسمی و فرهنگی به کار برود. در ادامه به چند نکته درباره قواعد فارسی و نگارشی مربوط به "خان" اشاره می‌کنم:

  1. نقطه‌گذاری: وقتی کلمه "خان" به عنوان اسم خاص یا لقب به کار می‌رود، معمولاً نیازی به نقطه‌گذاری خاصی نیست، مگر اینکه بخواهید جمله‌ای را با آن شروع کنید یا در مکالمه‌ای رسمی از آن استفاده کنید.

  2. استفاده از "خان" در گفتار و نوشتار: این کلمه به طور معمول به عنوان علامت احترام به یک فرد (به‌خصوص در فرهنگ‌های ایرانی و ترکی) به کار می‌رود. در مکالمات غیررسمی، ممکن است فرد به راحتی به یکدیگر خطاب کنند، اما در نوشتارهای رسمی‌تر، بهتر است استفاده از آن مدنظر قرار گیرد.

  3. نحو و ترتیب جملات: در جملاتی که "خان" به کار می‌رود، معمولاً به عنوان فاعل یا مفعول قرار می‌گیرد. به عنوان مثال:

    • "خان احمد به مهمانی آمد."
    • "من با خان زینب صحبت کردم."
  4. برخی نکات نگارشی: هنگام استفاده از "خان"، توجه داشته باشید که در جملات رسمی، بهتر است به قواعد نگارشی دقت کنید. مثلاً، در شروع جملات، با حروف بزرگ بنویسید: "خان احمد" نه "خان احمد".

  5. افزودن پسوندها: در برخی موارد، ممکن است بخواهید به کلمه "خان" پسوندهایی اضافه کنید. مثلاً "خان‌زاد" یا "خان‌میری" که به معانی متفاوتی اشاره دارد. در این موارد، دقت کنید که ترکیب‌های جدید آیا در زبان فارسی به کار می‌روند یا خیر.

به‌طور کلی، استفاده صحیح از "خان" و رعایت قواعد نگارشی و دستوری مرتبط با آن می‌تواند به واضح‌تر و رسمی‌تر شدن نوشتار شما کمک کند.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "خان" در جمله آورده شده است:

  1. خان بزرگ همیشه در مهمانی‌ها بهترین پذیرایی را می‌کند.
  2. من باید با خان احمد درباره پروژه‌ی جدید صحبت کنم.
  3. خان و خانواده‌اش پس از سال‌ها به زادگاهشان برگشتند.
  4. در محله‌مان یک خان معروف به نام "خان بابا" وجود دارد که همه به او احترام می‌گذارند.
  5. استاد خان کتاب‌های مفیدی درباره تاریخ ایران نوشته است.

اگر سوال دیگری دارید، در خدمتتان هستم!


واژگان مرتبط: کاروانسرای، منزلگاه بین راه، خاقان، اتاق، تالار، حجره، اتاق خواب، خوابگاه، مسافرخانه، کاروانسرا، مهمانخانه، تیولدار ازاده، مهمان سرا

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری