جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: خویشتن دار.[ خوی / خی ت َ ] (نف مرکب ) خوددار. بردبار. عفیف . عفیفه . پرهیزگار. صبور. (یادداشت مؤلف ) : خویشتن دار باش و بی پرخاش هیچکس را مباش عاشق غاش . رودکی . مهلب [ بن ابی صفره ] اندر سپاه عبدالرحمن بود اما خویشتن دار و بخرد و مردانه کاری بود. (تاریخ سیستان ). هرون سخت خردمند است و خویشتن دار. (تاریخ بیهقی ). پسرش بخردتر و خویشتن دارتر است و همه خدمتی را شاید. (تاریخ بیهقی ). هر مردی که وی تن خود را ضبط تواند کرد و گردن آز را بتواند شکست رواست که وی را مرد خردمند خویشتن دار گویند. (تاریخ بیهقی ). جده ای بود مرا زنی پارسا و خویشتن دار و قرآن خوان . (تاریخ بیهقی ). عبداﷲبن طاهر گفتی که علم به ارزانی و ناارزانی بباید داد که علم خویشتن دارتر از آنست که با ناارزانیان قرار کند. (زین الاخبار گردیزی ). گفت آن یکی بسیارخوار بوده ست طاقت بینوایی نداشت بسختی هلاک شد وین دگر خویشتن دار بوده است ...سلامت بماند. (گلستان ). || مرد بااحتیاط که خود را از آفات محفوظ دارد. (آنندراج ). خوددار. || آنکه پیوسته خود را آسوده دارد. تن پرور. فراغت دوست . (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرای ناصری ). || آنکه خود را در گفتن سخن حق و حرف خیرمعاف دارد. (ناظم الاطباء). آنکه در گفتن سخن حق ملاحظه نماید بگمان زیانی که بدو رسد. (انجمن آرای ناصری ) : کسی خوشتر از خویشتن دار نیست که با خوب و زشت کسش کار نیست . سعدی (بوستان ). || لجوج . (ناظم الاطباء). که همه خود را پاید و خود را خواهد : نداری جز مراد خویشتن کار نباید بود ازینسان خویشتن دار. نظامی . باتقوا، پرواپيشه، تقواپيشه، متقي، پرهيزگار، خوددار، بردبار، شكيبا، صابر، صبور بي تقوا، ناپرهيزگار باشكيبا، عجول، نابردبار self-control تمالك النفس، جلد، ضبط النفس، التحكم الذاتي
کلمه "خویشتن دار" به معنای حفظ خود و خودداری به کار میرود و در ادبیات فارسی به عنوان نوعی از صفت و کیفیت فردی مطرح است. در اینجا به چند نکته نگارشی و قواعدی در مورد این واژه اشاره میکنم:
نوشتار صحیح: "خویشتن دار" به صورت جدا نوشته میشود و به معنای کسی است که خود را کنترل میکند. در نوشتار کلمات باید به این نکته توجه داشت که آنها به صورت جدا یا ترکیبی و با دقت نگارش شوند.
قلمرو معنایی: این واژه معمولاً در متون ادبی و فلسفی به کار میرود و میتواند به انسانهایی اطلاق شود که در برابر خواستهها و وسوسههای نفسانی خود مقاومت میکنند.
کاربرد در جملات:
"او فردی خویشتن دار است و همیشه از خواستههای زودگذر خود چشمپوشی میکند."
"خویشتن داری یکی از صفات نیک انسانی به شمار میرود."
مترادفها: برای "خویشتن دار"، مترادفهایی مانند "کنترل کننده خود"، "خوددار" و "محتاط" نیز میتوان آورد که هر یک میتواند در بافت خود معانی خاصی داشته باشد.
نکات نگارشی: در صورت استفاده در متون رسمی یا ادبی، بهتر است از نوشتار صحیح و رعایت علائم نگارشی مناسب در جملات استفاده شود.
اگر سوالات خاصتری در زمینه این واژه یا دیگر مباحث زبان و نگارش دارید، خوشحال میشوم که کمک کنم!
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
در مواقع دشوار، او همیشه خویشتندار بود و احساساتش را کنترل میکرد.
خویشتنداری از ویژگیهای بارز یک رهبر موفق است که میتواند در شرایط بحرانی بهترین تصمیمات را بگیرد.
وقتی با چالشها روبرو میشود، تلاش میکند تا خویشتندار بماند و آرامش خود را حفظ کند.